querido

ما هرگز از آنچه نمی دانستیم
و از کسانی که نمی شناختیم
ترسی نداشتیم .
 ترس سوغات آشنایی هاست...
                                                 نادر ابراهیمی

پ.ن۱:آدم ها برای ته نشین شدن چه شتابی دارند
و بعضی در تشخیص صعود و سقوط چه بر حماقت اصراری!


پ.ن۲:
تو کوچه ای هستی که من از آن گذشته ام
اما من از آن ِ تو نیستم ..
                                     
مقالات شمس
پ.ن۳:
پابلو نرودا با همان لحن حماسی همیشگی می گوید:
«هوا را از من بگیر...خنده ات را نه!»

پ.ن(¤):
تو فرض کن من ورق خوردم!
آیا هرگز به پایان کتاب فکر کرده ای؟
من نگاشت خدایی هستم که در بهشت رنج می کشد !
و انا الی ربنا لمنقلبون
و ما بسوی پروردگارمان باز میگردیم

پ.ن ۴: مرا از نوشته های کامو منع میکنند..
ولی عاشق آن جملاتی هستم که می گوید:
«آنان که خداوند دوستشان دارد، جوان میمیرند..»

پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
 چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی ست خونبار
 که همچون گریه می گیرد گلویم

                              ...نمی دانم چه می خواهم بگویم

امروز آمد
حرف های اعتقادی و ملی محکمی زد
کنار راهرو ایستاده بودم
دوستی آمد و حالم را پرسید
یاد این عبارت معروف افتادم که:

«مارکس مرده،
لنین مرده
و حال من هم تعریفی ندارد!»

پ.ن۱: این روزها اطرافیان را به «لینک دادن» تهدید می کنم!

پ.ن۲: حاج صادق هم رفت.پروازش امشب است..
با صادق شهرآیینی از هر نظر (فکری-روحی و ..) ،
وبیش از هر کس
احساس نزدیکی میکردم..
خداوند به همراهش..

با سر انگشت عصا، پیری اشارات میکند هر دم
که مرگ
اینجاست یا اینجاست یا اینجا..! 

از لابلای قوانین قبرها
همسرایانی غریب
بر سکوت مقدس ابهامی گرم!
مثل همین شقایق های از رنگ و رو رفته
زمین را انکار میکنند...
و جاذبه را..