السلام علیک حین تقوم...

-------------------------
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند...



پ.ن:
ای بی هیچ فاصله!
عشق تو در دلهای ما مستدام باد!

پ.ن: دیدی تمام این دلتنگیهای چهار ساله بیجا نبوده است؟
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسانم باز...

چشمانم را بسته بودم
روبرویم تصویر ماه و گنبد و شبی پر استعاره بود
هیچ گاه چنین آرام نبودم...
کابوس روزهایی که دیگر چنین ساده نتوانم به خود بازگردم،
آزارم میداد..
قدر دقیقه ها را دانستم!

"نرسیده به خدا جرم مرا جار زدند!

دو درخت آن طرف باغ مرا دار زدند!

دو درخت آن طرف سایه ی دلتنگی من٬

گریه می کرد کسی در حرم سنگی من...

جرمم این بود که هی تکیه به باران دادم....

بی سبب نیست که از چشم خودم افتادم..

کوه غم بود ولی چند بلا صبر نداشت!..

طاقتِ دیدن خورشیدِ پس ابر (عج)  نداشت"

قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا
و علی الله
 فلیتوکل المومنون

پ.ن۱: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد..

پ.ن۲:غمناک نباید بود
از طعن حسود ای دل!
شاید که چو وا بینی، خیر تو در این باشد...

پ.ن۳:
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
 این شاهد بازاری ، آن پرده نشین باشد..

من به جمهوری آلاله ارادت دارم....

درباره‌ی مرگ باید مانند عشق سخن گفت.
 با صدایی آرام،
صدایی مجنون.
تنها باید کلمه‌هایی ساده به‌کار برد.
کلمه‌هایی ساده که مناسبِ یگانگی این مرگ باشد،
 کلمه‌هایی ساده مناسبِ ملایمت این عشق ...
«کریستین بوبن»

پ.ن۱: به جای آن نوشته -که با ناداوری-
 آفساید اعلام شد!

پ.ن۲ :این روزها، حتی آینه هم فکرِ ظاهر است....!

پ.ن۳ :بزرگ، مثل همین لحظه‌ها که می‌گذرند....
شبیه لحظه‌ی پرواز از آشیان شده‌ای...