برای من آن بالا تمام زیبایی اش این است که
-آدمها و دست و پا زدن های مسخره شان را-
به اندازه ی حقیقی اش نزدیکتر می بینم....
شاید
سکوت آن بالا همه اش محصول کمرنگی این
غوطه خوردن های بی هدف آنهاست...

٫٬ گفتم که :
« خواب »
در چشمهایمان به شهادت رسیده است
گفتی که :
خوبترینی !...
آری ...من خوبم!!
اما ...
نام مرا
بر لب مبند که مسموم می شوی .
من داغ دیده ام !!!(بر وزن همان....)
بنشین ، کنار حادثه بنشین !
یاد را به حافظه بسپار !

به بغض در گلو پیچیده سوگند...

همه ی ما به مرگ مدیونیم..

پ.ن:ما بیشتر...

ت.ن: طاعونی و طاغوتی!
        قشری و قرطی!
        ۸۴-۷۶

شاید سخت ترین کار در عالم «تعریف» کردن باشد...
و من مدتها بود نمی دانستم اگر کسی برای
جوانمردی،شجاعت و گذشت
از من تعریفی بخواهد
چه جوابی بدهم!

دیروز تورق حقیری بر وقایع کربلا داشتم(شاید اثر همین
حوادث خونین عراق بود..)
و می نگریستم چگونه حضرت زینب(س)
آشفته و گریان از میان شهیدان عبور میکند...
خود را به دو برادر میرساند و
دریای درد و ماتم برای همیشه برمی آشوبد
شاید کمتر کسی بداند که او مادری است که
دو فرزندش در همین جنگ به شهادت رسیده اند..
اما چرا هیچ اثری از آن نیست..
نه در سخنانش و نه در ماتم و اندوه بی پایانش..

گاهی «تعریف» کردن کار ساده ای است...

یاد پدر نمی کنند، این پسران ناخلف!