ای دست تو سازنده ی دل های بزرگ
ای عشق .. نوازنده ی دل های بزرگ
من منتظرم تو را
که تشریف غم ات
داغی است برازنده ی دل های بزرگ

سید حسن حسینی



پ.ن : اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک ..

اللهم فاقبل عذری..

شکر خدای که آن بت وفا نکرد 
باشد که توبه ای بکند بت پرست ما..

گدایی پادشاهی را
به شوخی دوست می دارد
نه با او می توان بودن ..
نه بی او می توان گفتن ..

نه با او می توان بودن ..
نه بی او می توان گفتن ..



الحمدلله علی طول اناته فی غضبه
و هو القادر علی ما یرید ..

الحمدلله الذی یجیبنی حین انادیه .. .

۱.باران شب را دوست دارم .. انگار که در آن دورها
که نمی خواهی حتی ببینی
تمام دل خوشی ها
اتفاق می افتند..

۲. نگفته بودم ..میشود به تاریکی قسم خورد؟
دیدی حالا ..
بیخود تمام روز را
دنبال آفتاب بودی ..

۳. 

 بعقوب نبی گمان کرد
که یوسفش را گرگ دریده ..
و چشمانش دیگر ندید ..

اما من پیامبری دیده ام
از نسل مادرم
که یوسفش را گرگ ها
دریدند ..
و او همان جا بود
یا چند قدم آن طرف تر ..
میان خیمه های نیمه سوخته ..
و با گوشه ی چادر
کوه های سرازیر غم را
در چشمانش
جا به جا می کرد ..


گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست
در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم ..

الا رحمة من ربک ..
ان کان فضله علیک کبیرا

اسراء-۸۷



۱. شب خرابم کرد اما چشم های روشنت
بار دیگر هم به داد ظلمت آبادم رسید ..

۲. قصه زیاد است..
اما من از خودم خسته ام که بگویم ..

اول شاعری..اول عشق ..اول همه چیز
 -خود خواهی- آدم است ..

و آدم اگر خودش نباشد
انگار هیچ کدام نیست..