مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...



۱. لیلا برای رنج کشیدن تمام عمر
انگار حاضر است که حرفی نمی زند..

۲.  و مرد باز برای شکار خودش نقشه می کشید..

۳. در این چند سال -نبودنم- فهمیده ام
که اینجا مسابقه ی شادی است..!
و همه باید لبخندی
-ولو شدیدا مصنوعی-
داشته باشند
و گر نه بازنده اند...
و آدم های بازنده مستحق سرزنش..
..
اینها هیچ وقت نفهمیدند غم هایی را که همیشه می برند..
حتی اگر هزار بار به شادی ها
دل باخته باشند ..
نخوانده اند دست درد هایی را که همیشه
حرفی تازه برای گفتن دارند ..
هر چند ساکت اند ..

۴. این محرّم را به زیارت ناحیه گذراندم..
مرثیه ی منسوب به حضرت ولی عصر( روحی فداه)
در رثای جد بزرگوارش..

اهل علم نیستم.
و سند و دلیل هم نمی دانم ..
اما به تک تک کلمات آن ایمان آورده ام ..
و بارها سطر سطر آن را گریه کرده ام
و تو نمی دانی چقدر با او گریه کردن خوب است ..
چقدر با صدای او ..
با عصمت منتظر او ..
با مظلومیت او ..
با خدای او ..
گریه کردن خوب است ..

 و الله یختص برحمته من یشاء..



از ملامت کی به دل یک ذره غم داریم ما
هر کجا باشیم بیدل یک صنم داریم ما ..

پ.ن :‌ گاهی میشود
به تاریکی قسم خورد..

دل جای توست ..گر چه دل از ما گرفته ای ..



ببین..هنوز هم با تو دلم می شکند..
و تازه می شود 
میان این همه کلمه ی کهنه و مرده ..

 دیگر گرمی چشمانم
به اسم تو عادت کرده اند!
و نگاهم
راهی جز دور-دست های تو
نمی گیرد ..

پ.ن : مدام می گفت ..  و می گفت
و هیچ نفهمید که چه حلقه ی گمشده ای را
برایم پیدا کرد ..

پ.ن : من اگر بهترین نعمت دنیا هم باشد
چه مادی و چه معنوی ..
و خدا به داشتن من راضی نباشد
نمی خواهم..


پ.ن :
ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای
...

یا ایها المزمل ..


..
تنگ ترین زندان برای انسان
خودش است..

اللهم انی اعوذ بک من شر نفسی..

در عشق دیدن تو هواخواه غربتم ..



پ.ن ۱ : به چشمان تو رفته است ، دلم
و هرگز از این غم بر نمی گردد...

پ.ن ۲ : به قول بیدل :

من جراتی ندارم و او مست می رود..

..