السلام علیک...

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی..





۱. مدام زمزمه ام شده بود :

یاری اندر کس نمی بینم ، یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد
دوست داران را چه شد...

۲. این چند روز که ایمیل هام رو ندیدم چقدر خوب بود!
چقدر ندیدن ها و نشنیدن ها گاهی دلنشین است..

Drayton

گرگی را دیدم که از شکار امروزش راضی بود
و زنی که دامنی گلدار می پوشید و از
مرد های کوچکتر از خودش چشم بر نمی داشت.
و ساعتی که تراشه های دقیق زندگی را ثبت نمی کرد
و گوشی ام که همراه من نبود دیگر...

من حواس پرت شده ام. خودم را جا می گذارم
یک جا و بعد که می آیم پیدا کنم که کجا بوده ام
یادم میرود که کجا هستم.

دلم برای تو میسوزد که مهمان آدم بی عرضه ای مثل من
شده ای و باید ناراحتی های من را ببینی و غصه بخوری.

گاهی چنان جسور و حریصم به زندگی نکردن که
هیچ دستی نمی تواند به زندگی ام بر گرداند.
من به درد این دنیا نمیخورم.
من را ساخته اند که در برزخ ، دردهای تو را بشمارم
و زخمی که روز به روز کاری تر می شود.
صبح ها سر کار می رود و عصر ها خسته اما گشاده تر
باز می گردد. ساعت کاری زخم ها را خدا فقط می داند.
زخم هایی که محض رضای خدا به مرخصی هم نمی روند
برای کسب یک لقمه درد حلال...

خوش به حال روزگار...



۱.
دلم تنگ می شود برای صدای دل انگیزی که می خواند:
«جفا ها کشیدم دردا که دیدم
از مهربانان ، نا مهربانی

غمت را نهفتم در سینه اما
با کس نگفتم ، راز نهانی..»

من از نسل مردهای فراموش شده ام
با آوازهایی که جز بر دل نمی نشست
من را حنجره های باریک
که چون اجدادشان
آسان بریده می شدند
نواختند و
گوشه ای شدم
در شور ...
گوشه ای فراموش شده
درست مثل اجدادم.. 

من از نسل مادرهای چشم به راهم
نسل دلگرمی های پر تشویش
نسل از خود گذشتن و از دیگران گسستن -ها-
آدمهایی که خود را
برای خدا می خواستند
و خدا را
برای همه...

۲. ستون میرداماد با خط های قرمز و آبی و دست نوشته هایی
که حالا شاید فرو ریخته در کنجی مهیب از پایتخت.
ــــ حمید ۷/۴/۱۳۷۲
ـــ وحید ۷/۴/۱۳۷۲
==== من ...

آرزوهایی که کوچک و خواستنی ماندند...قد نکشیدند مثل روزهایی که
مدام بالاتر می رفتند...گاهی رنگ خودکارشان عوض می شد.
آرزوهای من مثل همان دست خط ها دوست داشتنی بودند...

حالا دیگر ، نمی ترسم که به کوچکی هایم نگاه کنی
و آرزوهای کوچکم را لبخند بزنی .
دیگر خجالت نمی کشم این همه کوچکی را.
بزرگ که شدی
به بزرگی ات ببخش.

۳. آدم بی جنبه و بی ادعا و بی اعتنایی هستم.

۴. نه گفتید و نه شنیدیم...

چه کرده ای با دل من ، خبر نداری...