« و تو ای دختر بی بازگشت گریه ها !
از یاد نبر که ساده نویسی
همیشه ساده دلی نیست!
...
پس اگر هنوز
بعد از گواهی گریه ها
در دفترم می نویسم :
- باز می گردی-
به ساده دل بودنم ، نخند! »



آمد دوباره...مهتاب...لا لا !

wave

خوشا «موجی» که از دریا بگوید
گلی کز مادر گل ها بگوید
برای فتح دل های شکسته
یکی ای کاش
یا زهرا (س) بگوید!



« سر بر زانوی مادرم می نهم
و هزار ستاره را می شمارم
و هزار زخم را
می بوسم
..
سجده در کبودی های طولانی
به بیکرانم می بخشد

سلام می کنم
به دامن ستاره بارانت

و پاسخم ...

این نه موجی است که از خاطر ساحل برود...



۱.
ربنا اکشف عنا العذاب انا مومنون!

دخان- آیه ی ۱۲

۲. دل دیوانه ی من قابل زنجیر نبود
ور نه
کوتاهی از آن زلف گرهگیر نبود..!

صائب تبریزی

۳. منتظرم...

بی تو من اسیر خاکم ...
 


توی این کویر لعنت ،

تشنه موندم و هلاکم...

۱.
من تاب تحمل گذشته را هم ندارم
چه برسد به آینده...

۲. دیگر قول داده ام که قول هایم را نشکنم...
اما تو باز باید بهانه شوی
و شروع شکست های همیشه ام باشی.
قفل ها را اینبار
تو باید بشکنی!

۳.به قول اخوان :
یکی آواره مرد است این پریشان گرد...
همان شهزاده ی از شهر خود رانده...
نهاده سر به صحراها
گذشته از جزیره ها و دریاها !
نبرده ره به جایی
خسته در کوه و کمر مانده...

حال من بی تو...

من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو
می میرم!



۱.
دوباره دردهای قدیمی و زخم های تاریخی در من
بزرگ می شود و من را پرت می کند به گذشته های تاسف
و آینده های ترسناک. من از امروز که فردایش تو نباشی می ترسم..
من از فردایی بی تو بودن ها و امروز های به یاد تو می هراسم.
مرا از ترس آفریده اند و ..
امیدهایم دیگر آنقدر قوی نیستند که دست دلم را بگیرند
بیاورند بالا از این چاهی که زندگی اش می کنیم.

دوباره دردهای قدیمی...

۲. تو بعد از من همیشه آمدی تا خسته نشوم. یادت هست؟
حالا که می روم...تو باز هم مرا دنبال می کنی که
دروغ های بهشتی خسته ام نکند؟

افسوس...آینده ی چشم به راه من!
دیگر نه تو . نه من . نه خواهیم بود.
خدا به خیر کند قاصدک ها را !