گدایی پادشاهی را
به شوخی دوست می دارد
نه با او می توان بودن ..
نه بی او می توان گفتن ..

نه با او می توان بودن ..
نه بی او می توان گفتن ..



الحمدلله علی طول اناته فی غضبه
و هو القادر علی ما یرید ..

الحمدلله الذی یجیبنی حین انادیه .. .

۱.باران شب را دوست دارم .. انگار که در آن دورها
که نمی خواهی حتی ببینی
تمام دل خوشی ها
اتفاق می افتند..

۲. نگفته بودم ..میشود به تاریکی قسم خورد؟
دیدی حالا ..
بیخود تمام روز را
دنبال آفتاب بودی ..

۳. 

 بعقوب نبی گمان کرد
که یوسفش را گرگ دریده ..
و چشمانش دیگر ندید ..

اما من پیامبری دیده ام
از نسل مادرم
که یوسفش را گرگ ها
دریدند ..
و او همان جا بود
یا چند قدم آن طرف تر ..
میان خیمه های نیمه سوخته ..
و با گوشه ی چادر
کوه های سرازیر غم را
در چشمانش
جا به جا می کرد ..


نظرات 5 + ارسال نظر
BH چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ب.ظ


اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا صلواتک علیه وآله وغیبة ولینا وکثرة عدونا وقلة عددنا وشدة الفتن بنا وتظاهر الزمان علینا..

س-ف چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 ب.ظ

سلام...
خیلی خوبین! خیلی!
مطمئن ام اگه ته ته دنیا صفحات وبلاگ شما رو یه مانیتور بزرگ باشه٬همه ی اونایی که به اونجا رسیدن بر می گردن...
با ارامش٬
این وبلاگ داره به نحو احسن به رسالت اش عمل می کنه...
هم ذکره..
هم دل ارام...
یه دنیا ممنون

Enkratic پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:48 ق.ظ

اذکرنی عند ربک ...
.
.
.

فاطمه.ا شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ

خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم ... همون طور که هیچ کجا نمیرم ... اما اینجا هنوز آرام بخش است و آرام ....

ستاره چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:02 ق.ظ http://ashnaye-gharib.blogsky.com

سلام

اشعار بهمراه تصاویر زیبا هستند.خیلی کم عربی بلد هستم.

از آشنایی با وب شما خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد