ای دست تو سازنده ی دل های بزرگ
ای عشق .. نوازنده ی دل های بزرگ
من منتظرم تو را
که تشریف غم ات
داغی است برازنده ی دل های بزرگ

سید حسن حسینی



پ.ن : اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک ..

نظرات 15 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:06 ق.ظ http://simorghashegh.blogfa.com

سلام
اشعار زیبایی داری ولی قالب وبت ساده است
من اپم بهم یه سری بزن

MB چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ق.ظ

به قول سعدی : نصیحت گوی ما .. عقلی ندارد..

vb چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ

...

لبیک یا خامنه ای

ح.ع چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ

و جایی که ابراهیم هایی سراینده تاریخ آیندگان می شوند..

BH چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

با هر چه عشق

نام تو را می‌توان نوشت

با هر چه رود

راه تو را می‌توان سرود

بیم از حصار نیست

که هر قفل کهنه را

با دست‌های روشن تو می‌توان گشود."

iu k چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ


چه غریب ماندی ای دل...

فطرس چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ

قیامت تا ابد میشد فراموش
اگر خون شما محشر نمی کرد....
.

.
آقای بازارگان به قول برادر حمید اینجا رو به تریبون حزب الله تبدیل نموده اید:)

MB پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ

این آهنگ سراج هم واقع دلنشین و دوست داشتنیه :

مرا عهدی است با جانان
که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را
چو جان خویشتن دارم ..

MB پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:50 ق.ظ

جدایی جمعیت برام زنگ خطر بود..
ببین ..گاهی میشود خاکستری باشی
یعنی یکی به این بگویی و یکی به آن .
خودت را هم موجه جلوه بدهی..که نمی دانم
طرفدار صلحی و آرامش و منطق و هزار حرف دیگر ...

اما یک دفعه کربلا می شود..
خاکستری نمیشود ماند..
بی طرفی مساوی بی شرفی می شود!
اینجاست که یکدفعه آدم ها شناخته می شوند
و «جمعیت» ها دچار جدایی میشوند..

خیلی جالب است..
بی آنکه حتی بپرسی..میتوانی حدسی بزنی
کدام ها سبز هستند..
مثلا بین خودمان ..
ببین چه کسانی سبز ند ..
ببیند چندتایشان هنوز نماز می خوانند..
ببین چندتایشان مشروب نمی خورند
ببین چند تایشان
وضع حجاب زننده ندارند ..
من حتی اگر موضوع اینقدر واضح و روشن هم نبود
مطمئن باش راهی رو نمی رفتم که
آنها رفته اند..

یادش به خیر..
آن شب که همه خانه ی مادربزرگ مهمان بودیم
و آن مهمان فقیر ..ولی مومن آمد.
همه ی شما فرار کردید به سمت اتاق ..

من ماندم و چند نفر دیگر .
که هیچ کدامشان سبز نیستند ..
بعد به من گفتید :

تکلیفت را مشخص کن..
با مایی یا اونها؟!!

من جواب ندادم..
اما توی دلم گفتم : خدا کند با آنها ..خدا کند با آنها ..

اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک .. پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

از سید نوشته ای .. از سید نگو !تو حق گفتن از سید نداری که نمی دانی سید از چه دق کرد و در استانه ی میانسالی رفت ...
عکس همت را زده ای !
از همت نگو ...که مگر ندیده ای آن ها را که زیر عکس او سینه می زنند و حتما نمی دانی که با زن و بچه اش توی این سال ها چه کرده اند.....
از سراج نگو!
تو حق گفتن از این ها را نداری ..
که مگر نمی دانی تو ی جماران چه کردند با سراج ؟
ما سبزیم ...
و هنوز جانمازهایمان بوی دعاهای نیمه شب می دهد ..
وهنوز سجاده هایمان چفیه های جنوب است ..
و هنوز توی انفرادی های اوین صدای جوشن کبیر هایمان دل امثال شما را شاید بلرزاند ..
ما سبزیم ..
و مانند شما نبودیم که شعار مرگ بر آمریکا بگویم و آن طرف ،توی همان امریکا!!!دکترا بگیریم..

ماندیم همین جا ..
یا حسین گفتیم ..و تا پای خونمان بر سر حرفمان ایستاده ایم ...
کاش کمی این ها را که نوشتم برایت درک می کردی.....
باور نمی کنم ...که بتوانی...
بایست ..
منتظر بایست ..
برای اثبات درستی حرف های من یا تو تاریخ قضاوت خواهد کرد و خدا........................................
حرف اخر را بگویم
نه برای این که از خودم گفته باشم ..
یا بخواهم ....
نه...
ولی.............
روزگاری بود که میان آن چهل نفرهایی که دانه می شدند زیر سرانگشتان لرزان دست های دعایم
نام تو را هم می گفتم..
نام ادم ها بی هوا می امد روی تسبیح و بر لبانم ....
شاید برای آن که دیده بودمت توی همان نماز خانه ی کوچک دانشکده ...یا نمی دانم ..دل آرامی که بوی خدا می داد ...
اما............
مدت هاست که توی زیارت های عاشورای شبانه ام کنار لعنت بر یزید و یزیدیان زمانه ..تصویر خیلی های جلوی چشمانم رژه می رود ....زمان و زمانه همه چیز را مشخص خواهد کرد ...

MB پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ب.ظ

ببین .. حالا این اشعاری که گفتی به کنار.
جواب سوال من رو ندادی؟؟


چرا هیچ آدم مزلف قرتی و بی دینی نیست که
طرفدار ما باشه؟ و بر عکس چرا عاشق دعای جوش کبیر شمان؟ :دی

ببین..من از اینکه لعنتم کنی استقبال می کنم..
امام من رو 6 قرن روی منبرها لعنت گفتند ..
مگر امثال تو به علی نگفتند : که دروغ می گویی؟؟
نعوذبالله.

من هیچ به راه درستی که در آن هستم مغرور نیستم
به لطف خدا ..
و الله یختص برحمته من یشاء..
و مدام هم به خودم تذکر می دهم که ممکن است خطا
بروم..
یادت باشد که خوارج در سپاه علی بودند..
آدم های متعبد و فداکاری هم بودند .
اما اشتباه رفتند ..
شمر اصلا فرمانده سپاه علی (ع) بود ..

امتحان تمام نمی شود ..
آدم باید حواسش به خودش باشد
ببین چه کسانی امروز همصدا با تو شده اند

ببین چندتایشان را در همان نمازخانه ی دانشکده دیده ای ..!!!

ندیدی مدام اینجا می نویسم
اللهم انی اعوذ بک من شر نفسی .. ؟

میدانی یعنی چه .. یعنی محل گمراه شدن
برای همه ی ما هست ..فقط کافی است
کمی حواسمان پرت شود.

اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:45 ق.ظ

"اللهم انی اعوذ بک من شر نفسی .. "
این ها باهم تناقض دارند :"مگر امثال تو به علی نگفتند : که دروغ می گویی؟"
راست میگویی !همه ی مان باید حواسمان باشد که امتحان الهی پایان ندارد ..."
و در جواب
"ببین چندتایشان را در همان نمازخانه ی دانشکده دیده ای ..!!!"
برای یکیشان که امروز 24 روز از رفتنش می گذرد و لا اقل به اندازه ی 5 سال می شناسمش نوشته بودم :
"من هم خوابت را دیدم ..
هم تعبیر با بیداری حالای تو .. سجاده ی قرمز توی آزمایشگاه یادت هست ؟همان که روی آن با یک مهر مشترک باهم نماز می خواندیم .. همان جایی که تو منتظر می ایستادی برای من ... حالا آمده بودی به خوابم و من ایستاده بودم منتظر برای تو که سجده ی طولانی ات گوییا پایان نداشت ..."
تنها ویژگی بارزی که این روزهای رفتن از او به خاطر دارم همان نمازهای اول وقتش بود. و اتفاقا اولین بار هم توی همان نمازخانه ی دانشکده نگاهم به نگاهش گره خورد ....
وبسیارند امثال این آدم ها ...
حواستان باشد که چه طور قضاوت می کنید ..
حواسمان باشد.
والسلام

[ بدون نام ] شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ق.ظ

خوش بحالتان که یا حسین گفتید و تا آخرش مانده اید و زیر پرچم دیگرزی سینه زدید
به بلندا رفتید و الله و اکبر گفتید و کس دیگری را بزرگ داشته اید
خوش بحال شما که حق را می شناسید
خوش بحال شما که معاد برای شما روشن تر از روز است
خوش بحالتان که فکر زن و بچه های همت هستید و حرف هایش را از یاد برده اید
از یاد بردید که آنهایی که شما پایشان را به این مملکت باز کردید روزی آنها قطع کرده بودند
خوش بحالتان با آنانی دست دوستی دادید و دلشادشان کردید که امام تکلیف معین کرده بودند برایشان ....

توصیه ای گویمتان : به لعن های عاشورای آخر شباتان که رسیدید ....دعاتان را نیمه رها کنید ...از خیمه در تاریکی بیرون بزنید ....تاریخ این ها را هم تکرار می کند ....

شبنم شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ

غم نازنینی که در چشم توست...

[ بدون نام ] شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ب.ظ

همین که الان 24 روزه زندانه و اینا...
اگه نماز خوندنش رو با مهر مشترک میگی!
4 سال دوشادوش یه پسر نامحرم بودنشم بگو..!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد