من باب وقایع اخیر !‌ :

گفتند:‌ بگو، بلکه اثر داشته باشد

گفتم که: درین مورد مخصوص

کو آدم شوتی که جگر داشته باشد؟!

این فضل که می‌بینم و این منطق پرشور

حاشا که پس از عرض فضولات

امکان مقولات دگر داشته باشد!

 

دیگر چه نیازیش به فهم است و تفاهم

دنیا اگر از جنس شماها

در چنته خود چند نفر داشته باشد!

 

تدبیر، تجمل بود و فضل، اضافی

بی شک سر ِ کار است

هر کس که به فهم تو نظر داشته باشد!!!

 

احساس طلبکاری تو، حالت خوبی است

ما نوکر دربست کسی که

در معرکه دستی به کمر داشته باشد!


پ.ن : هوا که سرد میشه محیط اینجا برای قدم زدن سالم تر میشه!
هیچ حشره و حیوان موذی
از پشه و سگ گرفته تا بنی آدم! ( که البته اعضای یکدیگرند!!!)
از خونه بیرون نمی یاد عصر ها !
همین طور ویک اند ها!

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می​داند خدای حال گردان ، غم مخور!



...دیگه از خواب
اینطوری با گریه
بلند نشو!
خوب؟

هنوز هم غرق استعاره ام
اگر چه دیگر چشمانم مخاطب ندارد!

شاید تو بهانه ی خوبی بودی
برای دوباره گریستنم!

دلم نمی خواهد از خودم بنویسم

من مثل خیلی ها نیستم
هیچ تعهدی هم به پیشرفت علم و تکنولوژی در دنیا ندارم!
هیچ کس را هم آنقدر نمی دانم
که بخواهم با یه مدرک خودم را به او ثابت کنم!
اصولا آدمهایی که می خواهند خودشان را ثابت کنند
آخر عمر می فهمند که اصلا صورت قضیه اشتباه بوده!

هنوز از هم پر از استعاره ام!
اما تلخ!
هنوز هم سعدی می خوانم زیاد
اما این روزها این شعرهایش را بیشتر دوست دارم :

آتشی دارم که می سوزد وجود
چون بر او باد صبایی می وزد

آشنایان را جراحت مرهم است
زانکه شمشیر ، آشنایی می زند

بلبلی بی دل نوایی می زند...

چون من گدای ِ بی نشان ، مشکل بوَد یاری چنان...



پ.ن :‌ سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند؟

نه حسرت سیم و زر برایم ماندست
نه باغ هزار در برایم ماندست
دارایی من دلی ست سرسبز ز عشق
این مزرعه از پدر برایم ماندست




شور زندگی به تاریکی شب ها است
به این ذکر لطیف
به زیبایی ماه
به لبخند پنهان فرشتگان
به نسیم نوازشگر صبح
به گیسوی متلاطم درد
...
آی که اگر لطیف و ملایم مرا هر روز
نمی نگریستی
حتی یک لحظه دلم بند دنیا نبود!

حالا تمام خوشی هایم همین است که
حالا دیگر این راز را فقط من و تو می دانیم!
بگذار نجوای عاشقانه ی این کلمات
بگذار سادگی این اشک ها
یک بار هم که شده از آسمان ها بگذرد!

درد پنهان یک راز
تحمل در برابر شوق رسوایی است!

یک جرعه رسوایی...برای سلامتی درد!