هنوز هم غرق استعاره ام
اگر چه دیگر چشمانم مخاطب ندارد!

شاید تو بهانه ی خوبی بودی
برای دوباره گریستنم!

دلم نمی خواهد از خودم بنویسم

من مثل خیلی ها نیستم
هیچ تعهدی هم به پیشرفت علم و تکنولوژی در دنیا ندارم!
هیچ کس را هم آنقدر نمی دانم
که بخواهم با یه مدرک خودم را به او ثابت کنم!
اصولا آدمهایی که می خواهند خودشان را ثابت کنند
آخر عمر می فهمند که اصلا صورت قضیه اشتباه بوده!

هنوز از هم پر از استعاره ام!
اما تلخ!
هنوز هم سعدی می خوانم زیاد
اما این روزها این شعرهایش را بیشتر دوست دارم :

آتشی دارم که می سوزد وجود
چون بر او باد صبایی می وزد

آشنایان را جراحت مرهم است
زانکه شمشیر ، آشنایی می زند

بلبلی بی دل نوایی می زند...

نظرات 4 + ارسال نظر
JaSa دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:43 ب.ظ

این موضوعات من را خیلی آزار می دهند. قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا. الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا. (کهف) این همه زحمت بکش و فکر کن که داری درست کار می کنی، آخر سر بفهمی که در راه اشتباه بوده ای. (با تو نبودم، با خودم بودم) نمی دانم الان تا چه حد ممکن است راه درستی را پی گرفته باشم و آخر عمر چقدر راضی یا پشیمان باشم.

MB دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:54 ب.ظ

چیزی که خیلی این روزا وقتم رو میگیره همینه!
بگذریم که نرخ درس خوندن و کارکردنم این روزا
ماکزیمم بوده در تمام عمرم!

هومن دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:56 ب.ظ http://aaftab.blogfa.com

حاجی جان گفتی سعدی
یاد نظامی افتادم
حافظ میگه

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
مـن لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنـگ و بربط و آواز نی کـنـم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفـت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنـم
کی بود در زمانـه وفا جام می بیار
تا مـن حکایت جم و کاووس کی کنـم
از نامـه سیاه نترسم کـه روز حـشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنـم
کو پیک صبـح تا گلـه‌های شـب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کـنـم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخـش ببینم و تسلیم وی کنـم

قربانت

هومن دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ب.ظ

جاسا تو کجایی پسر؟ خبری ازت نیست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد