تصادف عرفه و راکتور...
نقل است روز عرفه جبران مافات شب قدر است....
و من باز هم..
recycle

میزنم...

خدایا!

* رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد. قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار می کنند و نه از آنها که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار میکنند!

* به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوهِ مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم!

* در برابر هرآنچه انسان ماندن را به تباهی میکشاند، مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن!

* مرا از همه فضائلی که به کار مردم نیاید محروم ساز!

* مگذار که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع هم آواز کند!

* تا به رعایت مصلحت ، حقیقت را ذبح شرعی نکنم!

* میدانم که اسلام پیامبر تو با نه آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با نه آغاز شد. مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی! به اسلامِ آری و به تشیعِ آری کافر گردان!

... وصیت کردم رو قبرم یه صفحه LCD بذارن ... شبای جمه هم update میکنم ... یه نم گلاب که بزنین refresh  میشه ... فاتحه .



*پ.ن:یادم رفت باید یه آهنگ ملایم هم ز دور به گوش برسه..
با این مضمون:
امروز که در دست توام مرحمتی کن،فردا که شدم خاک...

من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم.
من صدای نفس باغچه را می شنوم
روح من در جهت تازه اشیا جاری است .
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد....


«روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.»

این روزها احساس دهقان فداکاری را دارم
که قطار از روم رد شده باشه.