دیروز اگر رو به قتال آوردیم
در پاسخ تو زبان لال آوردیم
امروز به خیمه گاه آن دعوت ناب
صد علقمه لبیک زلال آوردیم

سید حسن حسینی

عرفان!

  •  یادمه سال اول دانشگاه در عین سوپر اجتماعی بودن
    گوشه گیر و عزلت نشین بودم...
    آن زمان به هومن می گفتم:
    « اولین مرحله از عرفان اینه که آدم بتونه از دست همه
    فرار کنه!»
  • امروز اولین سالی بود که مصافحه های غلیظ عید
    با تقریب مهندسی صفر بود...
    حتی بعضی دوستان از دور می گریختند که با هم روبرو
    نشویم..
    «آخرین مرحله از عرفان اینه که همه از دستت فرار کنن!»

با تشکر از تمام دوستانی که در سیر و سلوک عرفانی
من شریک بودن!*


پ.ن : من یه دوست خوبی دارم به اسم عرفان.
خیلی بچه خوبیه ها ولی نمی دونم چرا عادت داره
هر ۱۰ دقیقه یه بار یه تلفن به من میزنه که :
-اوون قضیه چی شد؟ -
و من تا فکر میکنم :-کدوم قضیه؟
 یاد یک ماه و نیم پیچ(پیش) می افتم که
 قرار بود یه کاری رو واسشون انجام بدم!
و...

* به خدا با تو نبودم یوسف!

گر یکی از عشق برآرد خروش...

بوی گل آورد نسیم صبا

بلبل بی​دل ننشیند خموش

ساقی اگر باده از این خم دهد

خرقه صوفی ببرد می فروش

حیف بود مردن بی عاشقی

تا نفسی داری و نفسی بکوش

سر که نه در راه عزیزان رود

بار گرانست کشیدن به دوش

سعدی اگر خاک شود همچنان

ناله ی زاریدنش آید به گوش

هر که دلی دارد از انفاس او...

راز پر کشیدنت رو کسی جز من نمی دونه...

هیچی نشده...فقط دلم تنگ شده بود..برای انی مهاجر الی الله ات!

عاشقی بی قرارم . . .