ای دل نکند بـــــهانه جویی بکنــی

بین من و زنـــــدگی دو رویی بکنی

یادت نرود همــــــیشه هنگام جنون

در مصرف عشق صرفه جویی بکنی!

ذوقی چنان ندارد ، بی دوست زندگانی...

کسی اشک های یک گلادیاتور پیر را تا به حال دیده؟ همیشه قوت قلب دیگران بودن سخت است... گاهی دلت می خواهد تو هم گریه کنی! اشک های گلادیاتور آزارش می دهد... خودش یک بار به من گفت. دارم تنهای تنها می شوم....

سخنی که نیست طاقت که زخویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد...

 

 و  کاش می دانستی که این بیت چطور می تواند تمام زندگی کسی را فرا بگیرد...

 

 

پ.ن :‌ من کلیم چشمهای تو شده بودم 

 آن شب که داغی همه غزل ها در نگاهواره های تو شراره ی گناه می کشید

 و تازه می فهمم پا در چه « واد المقدس» ی گذاشته بودم؛

 

من اگر نظر حرامست ، بسی گناه دارم

چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم ...

انظر الی الابل کیف خلقت....

 

پ.ن : امروز سر امتحان کلمه کلمه .آهسته آهسته نازل شد!

پ.ن : جاسا ناراحت نباش...با تو نبودم!

آی ی ی ی ی ی ی ی ی

درد بی دردی...