دل من ز غمت فغان بر آرد..



پ.ن :  فتلک-والله- النازلة الکبری
و المصیبة العظمی
لا مثلها نازله
و لا بائقة عاجلة..*

و این به خدا بزرگ ترین مصیبت هاست
و مصیبت سترگ
که پیش آمدی بزرگ تر از آن نیست
و هیچ بلای جان گدازی در این دنیا
به پای آن نمی رسد..

* حضرت زهرا (س)

پ.ن : داشتم داخل کتابخانه ترجمه ی سنن ابن داوود
را می دیدم ..چشمم خورد به اینجا که
حضرت زهرا (س) حتی به روایت اهل تسنن
از مرگ خود به فاصله ی نزدیکی بعد از رسول خدا
بوسیله ی پیامبر در لحظات آخر عمر آگاهی یافته اند..

پس علت این همه اصرار و دلسوزی
برای فدک..برای ولایت امیرالمومنین چه بود..
 
آیت الله بهجت جایی گفتند :
علت همه ی بدبختیهای ما این است که
در آن روز که باید
ولایت را به دست صاحبش ندادیم..

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کند
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم!

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می ، وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم

عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا .. تا کجا سر بر کنم؟

عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم ...شرط با ساغر کنم

من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم !

عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ی کوثر کنم

دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم...

پ.ن : ...
مثل آدمی هستم که در بیابان
تشنه و سرگشته
دنبال آب می دود
اما دریغ از حتی خیال یک سراب..
یک سایه..
یک نفس ..

پ.ن : به حمید می گویم : نوشته های آدم ..مثل خودش نیستند..
می گوید : اتفاقا..آدم مثل خودش نیست..
نوشته های آدم هستند که مثل خود آدمند..

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد..



پ.ن : انگار مدتی وحی نازل نشده بود
و وجود پیامبر را غرق در نگرانی و اضطراب کرده بود
بعد جبرئیل می آید که :
والضحی
قسم به خورشید روشنای روز
و الیل اذا سجی
و قسم به شب آن زمان که آرام می گیرد
ما ودعک ربک و ما قلی
که پروردگارت نور وحی را از تو قطع نکرده
و تو را از مقام بلند و مرتبه ی رفیعت پایین نیاورده..
 و للآخرة خیر لک من الاولی
و دنیای آخرت برای تو بهتر و بالاتر است
و لسوف یعطیک ربک فترضی
و به زودی خداوند آنچه که بر آن راضی شوی به تو می بخشد

و بعد دیگر حرف های عاشقانه است که :

الم یجدک یتیما فآوا
و وجدک عائلا فاغنی..
فاما الیتیم فلا تقهر
و اما السائل فلا تنهر
و اما بنعمت ربک فحدث..


~ ...

اما مادرم
بشارت جبرئیل را
در لبخندش پیچید
و آسمان را
مثل قدحی نیلگون
روی سر دودمانم گرفت

ما گذشتیم..

و زشتی ها را زخمی از پوزخند زدیم!

سید حسن حسینی



که گفت بر رخ زیبا حلال نیست نظر؟
حلال نیست که
بر دوستان حرام کنند..

پ.ن : نوازش دست هایش را به من بخشید
و دوباره باز
وقتی چشم هایم گرم خواب بودند
قصه ی مهربانی را از نو تعریف کرد
تا آرام شوم..
و خواب روزهای نیامده را ببینم
و دلخوشی های یک رنگ..
من
قبلا از تو خدا را می خواستم
اما حالا
از خدا تو را ..
شاید که دلم
- این دعای قدیمی-
در آستانه ی نام تو
مستجاب شود..

السلام علیک حین تقوم..

کوه غم بود ولی چند بلا صبر نداشت

طاقت دیدن خورشید پس ابر (عج) نداشت..



۱. که من این خانه به امید تو ویران کردم..
و یزید الله الذین اهتدوا هدی..
 
سوره ی مریم آیه ی ۷۶

۲. قصه ام دیگر زنگار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
پرتوی لغزد اگر بر لب او
گویدم دل : هوس لبخندی است
خیره چشمانش با من گوید
کو چراغی که فروزد دل ما؟ ..

سهراب

ببین..واژه ها در من مرده است
و غزل هایم تا دم مرگ
بدرقه ام می کنند بدون تو
تا خداحافظی ها
زندگی چقدر تنگ بود..
باید بروم
دیرم شده است..