"لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه! چه آسان حرام شد!

می شد بدانم اینکه خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب بسته وام شد؟

اول دلم فراق تو را سرسری گرفت
آن زخم کوچک دلم آخر جذام شد

گلچین رسید و موسم با من وزیدنت
دیگر تمام شد گل سرخم! تمام شد

شعر من از قبیله خون است، خون من
فواره از دلم زد و آمد کلام شد

ما خون تازه در رگ عشقیم و عشق را
شعر من و شکوه تو رمزالدوام شد

بعد از تو باز عاشقی و باز... آه نه!
این داستان بنام تو اینجا تمام شد...."


------------------------------------------
پ.ن :
حسین وقتی استرس نداشته باشه
درست میشه مثل حامد وقتی
عجله داشته باشه!

یعنی اگه گفت : فلان -ماهی- خوبه ...بخرین.
شک نکنین وقتی واسه افطار دیشب استفادش کردین
تا یه ماه و نیم اسم غذا میاد یه جوووری میشین!
(سال دیگه یادم باشه یک ماه و نیم قبل ماه رمضون با
حسین برم خرید!)

پ.ن : حامد و جی پی اس...برنامه ی هر شب «سینما»های پاریس!


پ.ن : می گه اگه ایمیل بزنی دیلیتش می کنم:دی

شنیدی به یارو میگن؛
فلانی سحر صدات بزنم؟
میگه : نه همون اصغر صدام بزنی راضی ام!!! :دی

«باز می‌گردم. همیشه باز می‌گردم.
مرا تصدیق کنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایان ِ پایان‌ها فرو نمی‌روم.
مرا بشنوی یا نه، مرا جستجو کنی یا نکنی،
من مرد ِ خداحافظی ِ همیشگی نیستم...
باز می‌گردم؛ همیشه باز می‌گردم..
 من روان ِ دائم ِ یک دوست‌داشتن هستم...»

 

پ.ن:

کویر در قامت ِ دریا
معنا می‌گیرد،
سنگ در بستر ِ رود...

من از صدای یک انتظار مهربان می آیم
از دستان ضخیم عمر که می گذرد
و مرا میان این همه
آرزوهای سال خورده
آواره می گرداند...

آی ...آی...آی
دلم آتش گرفته است...


کویر در قامت ِ دریا
معنا می‌گیرد،
سنگ در بستر ِ رود...

    




پ.ن: سیلوووپله...!!!

یا واسع المغفرة
یا باسط الیدین بالرحمة
.
یا صاحب کل نجوی
..
یا منتهی کل شکوی
...



پ.ن:

هوای دست تو مرطوب بود و بارانی

و ابر
هرچه به ذهنش رسید با شب گفت...

«یا راحم العبرات..»
ای آنکه دلت به دیدن چشم های گریان
مهربان است 
«یا مقیل العثرات..»
ای آنکه توبه ی خطاکاران را
لطفت پذیراست...

پ.ن:

علی عاشق ترین معشوق دنیاست...

عدم شور حضوری دارد از او
تواضع هم غروری دارد از او !
علی نامردمی را مرد می کرد
دل نامردمان را سرد می کرد

سکوت محض
همه جا تاریک است
اما
چنان شوق لطیف و لذت نوازش کننده ای
تمام وجودم را در بر گرفته
که دلم می خواهد
یکی یکی تمام ستاره های این
آسمان تنها و بی ادعا را بشمارم!

وای خدای من!
چقدر این نور ماه قشنگ است
شاید ماه هم دل به لطفت بسته
و به همان ذکر لطیف...

نرگس ِ مستِ نوازش گر مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد!

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد!

گر چه از کبر ، سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد!




پ.ن :‌ امسال شب های قدر را از دست خواهم داد...
دلم می خواست شب قدر را مثل سال های قبل
با مناجات آقای فاطمی نیا بگذرانم...که به نفسش سخت معتقدم!

سر ِ درس عشق دارد دل دردمند حافظ
که نه خاطر تماشا ، نه هوای باغ دارد...

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد...