سکوت محض
همه جا تاریک است
اما
چنان شوق لطیف و لذت نوازش کننده ای
تمام وجودم را در بر گرفته
که دلم می خواهد
یکی یکی تمام ستاره های این
آسمان تنها و بی ادعا را بشمارم!

وای خدای من!
چقدر این نور ماه قشنگ است
شاید ماه هم دل به لطفت بسته
و به همان ذکر لطیف...

نرگس ِ مستِ نوازش گر مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد!

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد!

گر چه از کبر ، سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد!




پ.ن :‌ امسال شب های قدر را از دست خواهم داد...
دلم می خواست شب قدر را مثل سال های قبل
با مناجات آقای فاطمی نیا بگذرانم...که به نفسش سخت معتقدم!

سر ِ درس عشق دارد دل دردمند حافظ
که نه خاطر تماشا ، نه هوای باغ دارد...

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد...



نظرات 28 + ارسال نظر
خاک دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ب.ظ

یار میخواهد این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی

هئی سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 ق.ظ

دلا شبها نمی نالی به زاری
سر راحت به بالین می گذاری

Bdel سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ

هوالله.
پ.ن:
بگذار به پشت ِ در ِ میخانه بمیرم
شاید که دگر میکده را درک نکردم...

آسمان سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام
وبلاگتون فوق العاده ست.
شما می تونید کد قرار دادن آهنگ در وبلاگ و آدرس یه
سایتی که بتونم توش آهنگ آپلود کنم رو بهم بدین؟
تو رو خدا شما درست کمکم کنید.
من نمی دونم چرا این روزا مردم این قدر بی خیر و برکت
شدن؟)):

JaSa چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ق.ظ

اون دوستم مجید رو یادته؟ .. پای تلفن حاضر بود قسم بخوره که امروز تو رو جلوی دانشکده نفت شریف دیده!
به قول شاعر: رفتی و خاطره هاتو جا گذاشتی!!

حامد.ع چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ب.ظ

etefaghan agar gharar bashe chizi dark koni hamin emsale...

هومن پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ق.ظ http://aaftab.blogfa.com

حاجی سلام
میبینم این ماه رمضون دیگه ما رو دعا نمیکنی؟
آخه چرا؟
اوضاعو احوالت خوبه؟
سینما میری؟ :دی

شبنم پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:31 ب.ظ

من یه نکته ای بگم که این ربطی به خاطره نداره! :دی
واقعا یکی تو دانشگاه هست که تا حد خوبی شبیه شماست!!!

عاطفه جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:22 ب.ظ

in rouzhaie sakht migzare mohamad
mohem ine ke omidemoun ro az dast nadim

یوسف عزیزی جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 ب.ظ

سلام مملی... مثل اینکه هیچ جا مثل اینجا نمیشه گیرت آورد.
قضیه شمع رو سیر تا پیازش و برا سجاد جون بگو!!! البته یچیزایی میدونه...
چندتا خبر: شب قدر با همون شمع و گل و پروانه (:D) رفتیم روشنگر. ایشونم میگفتن که قرآن سر گرفتن آقای فاطمی نیا یه چیز دیگس اما تا به عینه ندیدم باورم نشد. جات خالی محمد جان.
امروز رفتیم نماز جمعه. کلی اومدیم با جواد هماهنگ کنیم همو ببینیم اما آخرشم از دور یه دستی برا هم تکون دادیم... جواد کلی وسط حرفای آقای خامنه ای ورزش کرد!!!!
عرفان داره جور میکنه با دکتر وطنی و جواد و ... ۳۰ مهر بریم افطار بیرون دنگی... بازم جات خالی...
نگران این شبا هم نباش به قول آقای فاطمی نیا (ایشونم از قول آقای بهاءالدینی) مهم اینه که قلب و باطن ادم احیا باشن نه اجزاء جسم... دعامون کن که حسابی محتاجیم. به سجادم از قول من بگو التماس دعا.
حرف خیلی دارم اما باشه تا ایمیلت و ببینیم؟!؟!؟

Enkratic جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:46 ب.ظ

محمد قصیه چیه ؟!
یکی شبیه ما رو پیدا کردن !!‌..

گمونم گوسفند دالی باشه .. لطفا پیگیری کن خبرشو بده !‌ :دی

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:18 ب.ظ

به خاک :

این جان عاریت که به حافظ سپرد ، دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم...

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:24 ب.ظ

به Bdel :

هر کس سر سودایی دارند و تمنایی
من بنده ی فرمانم تا دوست چه فرماید!

بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل
باشد که چو بازآید ، بر کشته ببخشاید!...

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ب.ظ

به آسمان:

تا آخر این هفته
حتما می فرستم انشاال..
الان تازه رسیدم

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 ب.ظ

به خاسا :

اولا اینکه مگه میشه شبیه من پیدا بشه؟:دی

ثانیا:
واقعا چند نفری هستن که هر روز به یادشونم
اینکه میگم هر روز
واقعا هر روز...
هر شب گاهی...گاهی نیمه های شب.
هر چند گاهی با اس ام اس و اینها در ارتباطیم.
هیچ وقت قدر و ارزش دوستیشون رو یادم نمی ره.

راستش برام هم زیاد مهم نیست که اونها چقدر
به یادم باشن..همونقدر که همون زمان به یادم
بودن هم از لیاقت من بیشتر بود...

خاسا!
دلم برات تنگ شده...
برای جمکران رفتن هامون...

برای جواد و امین و بحث های بغض دارمون!
که امین می گفت خواب بوده و نشنیده ...
برای...


اینا رو گفتم که صحت اون نکته ی اول ثابت بشه:دی

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ب.ظ

به حامد:

همون طور که میدونی جایی که رفته بودیم
تلفووون ثابت هم نداشت
چه برسه به نت و چک میل و اینا...
البته موبایلم همراهم بود و یه جایی اون بالا ها
با این سیستم جی پی آر اس! تونستم
جی میل رو بیارم
اما دیگه ایمیل هام رو نشد بخونم چون خط داشت زور
می زد:دی

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:39 ب.ظ

به هومن:

حاجی برو دارمت:دی

مواظب خودت هم باش!
حالا بهت می گم چرا!؟!!!

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ب.ظ

به شبنم:

اولا :
همون جمله که به خاطره گفتم:دی

ثانیا:

به عهده ی وحید میذارم این قسمت دوم رو...:دی

MB جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام یوسف جان:

راستش این هفته مسافرت بودم...و روزه هم نبودم.
امشب به سجاد گفتم بیاد با هم
شب احیا بگیریم...
اما دلم صدای آقای فاطمی نیا رو می خواد...
خوش به حالتون ....

از اینکه بی خبری و ایناس باید ببخشی
امکان تماس نبود...

دامنه ی غربی آلپ بودم
(هایدی رو یادته؟- احتمالا اینایی که دیدم
نوه و نتیجه هاش بودن!!!)

هم اتاقیم یکی از ونزوئلاست
که اسمش خوآگین بود!
دین و اینا نداره
اما به نظرم چشماش غمه لازمه رو داره:دی

خلاصه شب ۱۹هم که نشد احیا بگیرم
چون توی ایون که با کاپشن و کلی تجهیزات رفتم
صورتم یخ زده بود!
توی اتاق هم که این دوستمون خواب بود و
کلی مصیبت داشتم!

همه ی هفته هم پنیر و تخم مرغ زدم!
نماز ها هم همه لب طلایی بود!
یه عکس گرفتم که رفته بودیم یکی از مشهورترین
کارخونه های مشروب سازی اینجا
که داشت نماز قضا میشد و جلوی درش
نماز خوندم که فکر کنم عکسه رو بشه فروخت:دی

اینا رو گفتم که بدونی من ظاهرم داره احیا میشه:دی
حالا باطن رو خدا به داد برسه!

محتاج دعا...

هومن شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:58 ق.ظ http://aaftab.blogfa.com

محمد جان سلام
امیدوارم که سفر خوبی بوده باشه و چیزای زیادی یاد گرفته باشی
میگم محمد یادته سال پیش رفته بودیم آقای فاطمینیا همش ازمون فیلم میگرفتن ؟ میخواستن بندازنمون بیرون !
یادش به خیر اما یه جمله رو من یادم نرفت هیچوقت وقتی خدا رو با اسامی مختلف صدا میکردیم:
ای آن که بی هیچ دلیلی (لاقل دلایلی که به عقل ما انسان ها میرسه !) میخشی ...........


شاد باشی و دیر زی

آسمان شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ق.ظ

ظاهرا فقط من بی جواب موندم تا از ته دل برای این حماقت دوباره ای که مرتکب شدم و دستم رو به طرف بنده های نه چندان بزرگ خدای بزرگم دراز کردم اشک بریزم...

عاطفه شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:08 ق.ظ

mohmmad?chera javabe man ro nadadi?
bazam kare badi kardam?

MB شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:51 ق.ظ

عجبا!
ماهی رو از آب نترسون حاجی!

vb شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:41 ق.ظ

سلام بر محمد بزرگ..چطوری؟

مسافرت خوب بود؟

گاهی یک حالی هم از ما بپرس ما امکان داره همیشه اینجوری زنده و Online نباشیم!!///

شبنم شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ق.ظ

البته شبیه شما که حداقل دو نفرو میشه پیدا کرد! :دی
ولی در اون مورد منظورم شباهت ظاهری بود هر چند که فکر میکنم تا حالا شما رو ندیده باشم!! :دی

MB شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:05 ب.ظ

سلام بر vb اعظم! :دی

داداش شنیدم حالت بد شده؟
من میگم برو از اون خونه آشغاله بیرون
یه خونه تنهایی بگیر
من اسپانسرت میشم:دی

وحید نمیدونی اینجا یه امپراطوری بر پا کردم!
تقریبا
تمام دانشگاه تحت شعاع من قرار گرفتن :دی

حالا ببین ...من از ژانویه به بعد
دانشگاه رو مجبور میکنم غذای حلال هم
سرو بکنه:دی

JaSa شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ب.ظ

منم چند نفری هستند که هر روز به یادشان هستم.
مخصوصا وقتی ازشون اس ام اسی دریافت نمی کنم!
از وقتی تو رفتی قبض موبایلم نصف شده!
شنیدم قراره اوایل ژانویه تو را بکشند و امام زاده بزنند!
بعد هم بر سر مزارت غذای حلال به مردم بدهند!
این هم از قافیه ی نامراد مطلع زندگانی تو!
گاهی که از خودم بی خود می شوم فاتحه ای بر روحت می فرستم!
راستی خبر دار شدی یا نه؟!
همه زحمات و مشاوره هایت در زمینه ی تافل را هدر دادم!
حمید هم باید ۱۶۰ دلار از فاندش را برای من بگذارد کنار!

hamed.a دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

javad az inke 160 euro baiad begiri khoshhalam!
dar zemn nazariate eghtesadie man dar morede bazande ta'id shod!
kojast oun morghabi ke az ab nemitarsid?!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد