حالا تو
سایه نشینی
مثل من..

که گفتت برو دست رستم ببند؟


پ.ن: نبندد مرا دست ، چرخ بلند..

به تو می اندیشــم...

تو  به  من  میگویی

من    دگر   اندیشم!؟
من    خر    اندیشم!

به     تو     می اندیشم!  

¤هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز رود بر سر غم های دگر
 
شاید عمیقتر آنست که:
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر..


«نتر سم دیگر از یاران،که افتادم به دریایی..»

قطعه ی غمناک اصفهان،
احساس این روزهایم بسیار هم آوا با ابیات زیر است:

گلبن عشق می دمد ساقی گلعذار کو؟
باد بهار می وزد باده ی خوش گوار  کو؟

هر گل نو ز گلرخی یاد همی دهد ولی
گوش سخن شنو کجا؟ دیده ی اعتبار کو؟
.
.
حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو؟..