روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی ..



می دانی..تو راز دار نیستی
همین است که راز ها از تو می گریزند
کلمات لب های تو را بهتر می فهمند
تا قلب ات را..
و این رازها را آزار می دهد.

به سکوت ایمان بیاور
و به کودکی که در گهواره
تنها می خندید
و بعدها پیغمبری شد
که معجزه اش لبخند بود
..

یادت هست که سعدی می گفت:
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
؟

دیدی حالا..
تو از من صبر کردی
و مرا به دست بغض های سر به زیر
سپردی
و من از تو صبر نکردم
و هر بار که بغض ها راهم را می بست
به اسم تو پناه می بردم.
و هر چند
خیلی وقت است که
لبخند تو را در چهره ی هیچ کس ندیده ام
هنوز به اسم تو که می رسد
چشمانم با اشک هایی رو به رو می شود
که هنوز تازه اند..
با وجود تمام این چروک ها
که زندگی را به حسرت تبدیل می کند
و برای عشق خسارت به بار می آورد..

هر چند می ترسم از خودم
اما به تو امیدوارم..
و به سابقه ی مهربانی ات
و مهربانی های بی سابقه ات
..
نظرات 3 + ارسال نظر
..۱ یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ

خوش به حالش

م سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ

سلام

م سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ

همیشه حسرت دوستی با تو را خورده و می خورم :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد