من سرگشته هم از اهل سلامت بودم ...



من نمی دانم کجای راه دستم را رها کردی
یا من .. دست تو را ..
که حالا خوب داغدار چشم های تو شده ام ..
فقط میدانم که این روزها به حسرت تمام روزهایی که
نبودی ..
پر از گلوله و زخم و خاطره ام ..
و دست تو را دیگر
حتی در آن دورها نمی بینم..

اما هنوز
با همه ی غربت این خاک ..
به خدا که
جز تو هیچ کس را ندیدم
و نشناختم
و جز یاد لبخند تو
به هیچ زخم دیگری
دل نبستم ..

ربنا اننا ظلمنا انفسنا
و ان لم تغفرلنا و ترحمنا
لنکونن من الخاسرین ..

نظرات 7 + ارسال نظر
Enkratic جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ب.ظ

بحمدلله و المنه بتی لشکر شکن دارم ...

ح.ع جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ

چه کنم رو به این حرم نکنم ؟
سجده بر پای این صنم نکنم ؟

رها شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ب.ظ

بی راهه رفته بودم آن شب

دستم را گرفته بود و می کشید

زین پس تمام عمر بیراهه خواهم رفت ..

Enkratic یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:58 ب.ظ

آنکه بر ظلم شب حمله ور شد
ای خمینی تو بودی تو بودی ... :
http://snd.tebyan.net/1383/06/bahmane-khonin.wma

vb دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ب.ظ

اماما ساقی گمگشته بودید..


http://www.youtube.com/watch?v=AozObEAKTxE

قطره ای از دریا سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.daryaedel.parsiblog.com

سلام.
قصه غصه غربت ؛ یعنی هنوز هستی ...

دکتر یونس چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ http://drjonah.persianblog.ir

وای چقدر این عکس زیباست...چقدر زیباست....چقدر معنی داره اشکهای مادر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد