زین دست که دیدار تو دل می برد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را

سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست
کز شادی وصل تو فرامش کند آن را ..



پ.ن :‌ نقل است که وقتی ابرهه برای ویرانی کعبه می آید
ابتدا شتران اهل مکه را غارت می کند.
عبدالمطلب که آن زمان بزرگ مکه بوده ، «دویست» شترش
به دست لشکر ابرهه به یغما گرفته میشود.
بعد ابرهه می فرستد دنبال بزرگان مکه تا بلکه
یه «تفاهمی» حاصل بشه و مجبور نشه کعبه رو خراب کنه..
خلاصه عبدالمطلب را می آورند نزد ابرهه تا فرجام خواهی کند
اما عبدالمطلب فقط از ابرهه می خواهد که
«دویست» شتر او را برگرداند..
ابرهه از اینکه یه چنین آدم «خود فروخته» ای ! بزرگ مکه است
به شگفت می آید..
به او می گوید : تو نمی خواهی از من که کعبه را ویران نسازم؟
عبدالمطلب جواب می دهد که :

ببین!..من صاحب شترانم هستم.
برای حراست از آنان اقدام کردم..
اما در مورد کعبه..
این خانه هم صاحب خودش را دارد!!!
.
.
..

پ.ن : خلاصه این خانه هم صاحب خودش را دارد!
نظرات 7 + ارسال نظر
Bdel پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

هوالله.
این‌جاست که می‌گن "رب" همیشه "خدا" نیست!

MB جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ

رب همیشه خداست.
اینجا منظور چیز دیگری است!

MB جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:08 ق.ظ

شاعر می فرماید که :

از روان بخشی عیسی نزنم پیش تو دم
ای که با هر نگهی از همه جان می طلبی!

Bdel جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ق.ظ

هوالله.
بله؛ مشخص هست که این‌جا منظور چیز ِ دیگه هست! :)
ما هم از دید ِ عرب‌زبان‌جماعت بود که عرض کردیم: "رب" همیشه "خدا" نیست!
انا "رب" الابل و للبیت "رب"
یا صاحبی السجن اما احدکما فیسقی "رب"ه خمرا
...

BH جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ


ـ گوشه ی چشمی
گوشه نشینم کرد...

بس که نشستم
رفتن از یادم رفتم...


BH جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ

-رفتن از یادم رفت-


پ.ن: من صاحب دلم نیستم ...خدایا تو بیا مالکیت کن!

[ بدون نام ] شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ

چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد