منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن..
نظرات 12 + ارسال نظر
MB دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ق.ظ

مدام زمزمه ام شده است این روزها..

گاهی احساس میکنی دردهایت
زیر دست و پای دردهای بقیه
دارد له می شود..

پ.ن : من مصطفی رحماندوست را
دوست دارم..برای آنکه زود تر از بقیه فهمید
باید برای بچه ها شعر بگوید..
فهمید که بزرگ تر ها از بچه ها ..خردسال ترند!

سرمه دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ق.ظ

فهمید که تازه که دنیا می یای یادت هست... حافظه یاری نمی کنه بعدها... دل بد مکن!

... دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ب.ظ

گاهی خدا می خواد بفهمیم که دردامون در مقابل دردای دیگران هیچه... هیچ...
گاهی قدر نعمت هاش و داشته هامون رو نمی دونیم...
من عاشق بچه هام چون با دیدنشون یادم می افته که هنوز راه نجاتی هست... هنوز می شه ندای الست بربکم رو شنید و بلی گفت...
راستی این مصرع از کیه؟
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن..؟

[ بدون نام ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ب.ظ

تبریک میگم... رییس جمهورتون از دید شورای نگهبانم تایید شد!

[ بدون نام ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

از همون روز تایید شده بود... وگرنه اینقدر راحت شعور ملت رو به بازی نمی گرفتند

zdB-zdk-اقلیما-سادات دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ب.ظ http://zshejazi.blogfa.com/

خوشبخت‌ترین انسان کسی است که خداوند دلی پر از احساس به او داده باشد!
خوش به حالتون :)

س-ف سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ

خداوندا تو خود می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است...
چه زجری میکشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است...

س-ف سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ

من که خیلی لذت بردم
امیدوارم شما هم لذت ببرید




یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست




عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود




سجده ای زد بر لب درگاه او

پُر ز لیلا شد دل پر آه او




گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای




جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای




نیشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی




خسته ام زین عشق، دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن




مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو… من نیستم




گفت ای دیوانه! لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم




سالها با جور لیلا ساختی


من کنارت بودم و نشناختی




عشق لیلا در دلت انداختم


صد قمار عشق یکجا باختم




کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد




سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت




روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی




مطمئن بودم به من سر می زنی

در حریم خانه ام در می زنی




حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود




مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم




(مرتضی عبدالهی)

فرزند ایران چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ق.ظ

متاسفانه به دیده هات مهر خورده.

MB چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:29 ق.ظ

به قول آن بنده خدا :

تو به روشنایی روز
من به تاریکی روزگار!

پ.ن : جالبه که تحمل این یه مصرع رو هم ندارید
..

س-ف چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ

انگار مدتی است که احساس می کنم / خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام / احساس میکنم که کمی دیر است دیگر نمی توانم /هر وقت خواستم / در بیست سالگی متولد شوم / انگار فرصت برای حادثه از دست رفته بود / از ما گذشته است که کاری کنیم / کاری که دیگران نتوانند / فرصت برای حرف زیاد است اما اگر گریسته باشی / آه مردن چقدر حوصله می خواهد / بی آنکه در سراسر عمرت یک روز یک نفس / بی حس مرگ زیسته باشی !... قیصر امین پور

sara شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ق.ظ

آسوده بخوابید که شهر امن و امان است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد