فاستقم کما امرت !



هنوز یاد تو مرا چه بی قرار می کند..

پ.ن : رنج می کشم و مدام زخم می خورم
و دردهایم به روز می شوند..
سر کلاس نشسته ام و از همیشه ساکت تر م..
با وجود بغضی که گلویم را گرفته است
دلخوشی نحیفی از درونم می روید که
انگار داری نگاهم می کنی..
و دلم می خواهد چیزی باشم لایق نگاهت.
و دریغ
که خدعتنی الدنیا بغرورها و
نفسی بجنایتها..

پ.ن : ای که مرا خوانده ای..راه نشانم بده..

نظرات 6 + ارسال نظر
ع.پ پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ق.ظ http://totheextreme.blogfa.com/

خوبه،آزمایشها رو خودمون انجام میدیم(آخه ترم پیش آز خواص سنگ داشتیم دستامونو به حالت تسلیم میگرفتیم بالا وارد آزمایشگاه میشدیم و تکون هم نمی خوردیم چون ممکن بود دستگاه ها ناراحت بشن:))جزوه ش هم بدک نیست،چه طور مگه؟شما هم آز PVT دارین؟!

MB پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:39 ق.ظ

نه..همینجوری پرسیدم...

vb پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:26 ق.ظ

in postaa ro doos nadaram takashi

... پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:06 ب.ظ

جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به در آیی...
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سودُ وقت بی بصری...
دلا ز رنج حسودان مرنج و ایمن باش
که بد به خاطر امیدوار ما نرسد...

MB پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ

اینا چقدر همه به هم شبیه بود و همه هم قاقیه داشت!

... جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ق.ظ

با این وجود منبرعکس شما اشتباه ننوشته بودم. سه بیت شعر از ۳ شعر متفاوت حافظ بود و برای همین بینشون سه نقطه بود که فکر نکنید پشت سر همه.
و هر سه به نوعی جواب یا تاییدی بر حرفای شما... شما که با این طور نوشته های پراکنده اما مربوط آشنایی دارید آخه سبک خودتونه... فقط نوشته ی خودتون نیست...
و اما چه عجب شما مستقیم جواب دادین که ما بفهمیم اینا رو می خونید . هر چند به کنایه... ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد