به بغض در گلو پیچیده سوگند !



پ.ن : دارم در خودم غرق می شوم..

به قول سید :

اگر چند قحط گل است و نسیم
به لب گر چه مشکل نفس می رسد
فراوانی است و فراوانی است
به هر مرغ ..چندین قفس می رسد!

پ.ن : درست یادم نیست
تو دست مرا رها کردی
یا من دست خودم را . .
درست یادم نیست..
فقط میدانم وقتی گم می شدم
لابلای جمعیت
آرام و بی هیاهو
دنبالم می گشتی..

میدانم که صدای شکسته ام را می شنوی
و خوب میدانم که نشنیدن گناه من است..

من را پیدا کن..
گم شده ام..
بی خاطره ات..

نظرات 6 + ارسال نظر
دل ارام سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ

تو را سری است که با ما فرو نمی آید
مرا
دلی
که
صبوری
از او نمی آید ...

iu k چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ق.ظ


...و خوب میدانم که نشنیدن گناه من است..

زد دی کی -- اقلیما چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ب.ظ

:دی
همینجوری الکی یهو دلم خواست کامنت بذارم...

مریم چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.nirvanatrance.blogsky.com

من از همه گریزانم

از این همه همهمه گریزانم .

ع.پ چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ http://mosemedidar.blogfa.com/

خیلی دلنشین بود،حس میکنم چی میگی...

... پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:29 ب.ظ

اما من شک ندارم که ماییم که دستشونو ول می کنیم... همیشه ماییم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد