به بغض در گلو پیچیده سوگند !
پ.ن : دارم در خودم غرق می شوم..
به قول سید :
اگر چند قحط گل است و نسیم
به لب گر چه مشکل نفس می رسد
فراوانی است و فراوانی است
به هر مرغ ..چندین قفس می رسد!
پ.ن : درست یادم نیست
تو دست مرا رها کردی
یا من دست خودم را . .
درست یادم نیست..
فقط میدانم وقتی گم می شدم
لابلای جمعیت
آرام و بی هیاهو
دنبالم می گشتی..
میدانم که صدای شکسته ام را می شنوی
و خوب میدانم که نشنیدن گناه من است..
من را پیدا کن..
گم شده ام..
بی خاطره ات..
تو را سری است که با ما فرو نمی آید
مرا
دلی
که
صبوری
از او نمی آید ...
...و خوب میدانم که نشنیدن گناه من است..
:دی
همینجوری الکی یهو دلم خواست کامنت بذارم...
من از همه گریزانم
از این همه همهمه گریزانم .
خیلی دلنشین بود،حس میکنم چی میگی...
اما من شک ندارم که ماییم که دستشونو ول می کنیم... همیشه ماییم...