اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد

آفتابی بود، ابری شد، ولی باران نداشت
رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد

صاف بود و ساده و شفاف، عین آینه
آه، کی این آیینه غرق غبار و گرد شد؟

هر چه با مقصود خود نزدیک تر می شد، نشد
هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد

هر چه روزی آرمان پنداشت، حرمان شد همه
هر چه می پنداشت درمان است، عین درد شد

درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟

سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد..

قیصر

 


پ.ن : الحمدلله الذی نور وجه حبیبه..

نظرات 4 + ارسال نظر
سیامک سالکی جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام.
سال نو مبارک.
سالی سرشار از موفقیت و شادکامی و بهروزی توام با سلامتی و عافیت براتون آرزو میکنم.
خوشحال میشم سری به وبلاگ من بزنید.
موفق باشید.

MB شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ق.ظ

یار اگر ننشست با ما ، نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود ، از گدایی عار داشت...

خودم شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ق.ظ http://301040.blogsky.com

del tange az omghe vojud,
shab ba tamame vos'atesh,
deltange oon sardaari ke,
pichide booye ghorbatesh
http://301040.blogsky.com

ab شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ق.ظ

agha bebakhshid, een commente ghabli male man bood, ye lahze fek kardam tooye webloge khodamam. chakerim MB joon

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد