اما
آن اتفاق ساده نیفتاد..

قیصر



پ.ن : شاید از طبقه ی دوم گرفته باشی عکس را.
وقتی هنوز ستون های بنا عریان بود
و هیچ سنگی رو سنگ بنا نشده بود
و آسمان بکر و پنجره باز..
به قول قیصر :
با روزهای ریخته در پای باد
-با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سال های سخت
رفتیم و سوختیم و
فرو ریختیم-
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد..

نظرات 8 + ارسال نظر
iu k دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ب.ظ


راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است

خدا را چه دیده‌ای ری‌را ! ...

vb دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:43 ب.ظ

یک شاعر معتمد به نفس:


دوران جهان بی‌ من و ساقی هیچ است :دی

BH سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 ق.ظ

یک شاعر فروتن و متواضع:

دنیا همه هیچ و مال دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بیهوده مپیچ!

پ.ن:البته این شاعر همه چیز هیچ حساب کرده
همه رو هم خودشو هم دنیا رو و هم..
اگرچه هم واقعا همه هیچیم و جز خدا هیچ نیست!

BH سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ق.ظ http://no name sabegh

راستی این پروانه نه ببخشید شب پره ی توی عکس
من شک دارم زنده باشه!
احیانا یه شب پره ی اتاله شدست!

پ.ن: مرده که دوبار نمی میره!

BH سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:45 ق.ظ

ببخشید میدونین فلسفه ی این ایمیل و بلاگ با noچیه؟
میخوام بنویسم no name sabegh که متاسفانه در هیچ کدومش کامل مشخص نمیشه
بهرحال اینو گفتم که اینجور نشه که با دو تا اسم متفاوت کامنت گذاشته باشم و نگفته باشم
اگرچه هم مهم نیست!

رهگذر سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:17 ب.ظ

اون اتفاق ساده ممکنه هیچ وقت دیگه هم نیفته....
اصلا چه اهمیتی داره؟!
وقتی در وحدت قرار بگیری جزئیات دیگه به چشمت نمیان...

MB سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:46 ب.ظ

افتاد
آن سان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ب.ظ

این عکس از پنجره طبقه دوم یا سوم دانشکده گرفته نشده؟
اون موقع هنوز دانشکده جدید نیمه کاره بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد