بس که دیوار دلم کوتاه است ،
هر که از کوچه ی تنهایی من می گذرد،
به هوای هوسی هم که شده 

سرکی میکشد و ...
می گذرد!



پ.ن ۱: به قول شاعر :
غم با همه بیگانگی . هر شب به ما سر میزند!

پ.ن ۲ : یه نکته ی شعرهای فرنگی اینه که
زیاد -وصال- و -فراق- نداره..
کلی که بخواد مایه بذاره شاعر ، از -زیبایی- میگه.
اما به هر صورت اون -زیبایی- رو
حق مسلم خودش میدونه..
و «نه» لای شعرش نمیره!

نظرات 2 + ارسال نظر
فطرس یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:44 ب.ظ


"من اخیرا نه دروغی گفتم
نه چیزی (از این دست) از ذهنم گذشته!
اما خدا یه پس گردنی محکم بهم زد
که سرما خوردم :دی
اونم یه جوری که فکر کنم آخرین سرما خوردگی عمرم باشه :دی
گفتم: آخه خدا چرا میزنی!؟
حافظ خودش رو انداخت وسط گفت:
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است!"


مصائب یک نفرین شده

MB یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ب.ظ

اینا چیه دیگه ؟‌ :دی

مارکس یه جا یه اقتباس از دانته داره که میگه :
Segui il tuo corso, e lascia dir le genti

راه خود گیر و برو . مردمان را بگذار که بگویند هر چه خواهند!

------

دکتر شادی زاده که معرف حضور هستن :دی
ایشون می فرمودن :‌

اگه من یک کوری رو ببینم که قدم به قدم داره میوفته
توی چاه...خوب میشینم نگاهش میکنم و لذت می برم :دی

حالا تو هم اجازه بده که بگن.بنویسن..لذت ببر! :دی

----
یاد دوستمون حاج صادق عزیز می افتم :دی
با اون قصه ی تهدید های ناب ش..

«می خوای بدم با هفت تیر بکشنت؟‌ :دی »

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد