در کجای این دلتنگ می دهید پروازم؟
پرسه های عصرانه!
ای مدارتان مسدود!



دستم دوباره درد گرفته است
اما خوب می دانم
این ها همه بهانه است.

پ.ن : یک سری کلمات پشت سر هم نوشته ام
با خودکار قرمز.
اسمش را گذاشته ام
«از زبان می»
شوخی نیست. کلمه کلمه اعتراف گرفته ام.

آنها که فکر می کنند شراب
بی بند و باری می کند
اشتباه گرفته اند.
که می در خم ساکت نشسته است.
مرحمت فرموده
به کوزه دست نزنید.

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ب.ظ

در آن شب های طوفانی که عالم زیر و رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را
در سینه پروردم
برآر ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی
که از هر ذره دل ،
آفتابی بر تو گستردم .

دلمان تنگ شده بود برای هوای اینجا

MB پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ق.ظ

می خواهم دست دلم را بگیرم
به بهانه ی بازی ببرم یک جا گم و گورش کنم!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:43 ق.ظ

اونوقت بی دل بودن خوبه؟؟؟؟

ما که از این دل خیلی کشیدیم
ولی نمی خوایم بی دل بمونیم

دکتر متین پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ب.ظ

ای بابا گم وگور نمیشن که :دی
مال ما که راه خونه رو بلده
درخونه رو هم رنگ کردیما ولی باز گم نشد.:دی

برای دستتون تجویز می کنم با مشت بکوبید تو دیوار یا بکنین تو چرخ گوشت :دی :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد