۱. برتول برشت شعری دارد سه قسمتی :


قسمت اول :‌ بالاخره حقیقت را فهمیدم
قسمت دوم : همان است که همه شنیده بودند
قسمت سوم : ولی من خیلی دیر فهمیدم!


۲. رهگذرها گناهی ندارند
گر چه کم نیست آزار آن ها
عاقبت از تن یک درخت است
دار من دار تو دار آنها ..


۳. نمی دانم . ولی احساس می کنم این تنهایی
میان همه ی دوستان و آشنایان نشانه است.
شاید قرار است روزی توی همین کشور
سال ها زندانی باشم.
من خوب می فهمم که اوضاع از هر سمتی که نگاه کنی
به آن نفسانیت ها و گروه بازی ها و سیاسی کاری هایی
کشیده شده که کلماتی از این دست که قبل ها حق بود
و اکنون مقابله با حق!، قابل تحمل نیستند.


۴. به قول سعدی :

یارب هلاک من مکن الا به دست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود

ما ترک جان در اول این کار گفته ایم
آن را که جان عزیز بود در خطر بود

مشتاق را که سر برود در هوای یار
آن روز ، روز دولت و روز ظفر بود..
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:27 ب.ظ

تو همانی که می اندیشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:29 ب.ظ

مواظب باش به چه می اندیشی.!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد