بسی حکایت دل هست با نسیم سحر

ولی ز بخت من امشب سحر نمی آید



ع
اشق آدم های شفافم..

از این ها که فکر نمی کنند با گره زدن دو کلمه از معرض خطر جسته اند.
این روزها همه دارند می روند!
اما یکی نیست بداند که .. به کجا !

تصمیم دارم امسال از نو به دنیا بیایم.
به خودم قول داده ام ..
حیف که همه ی قول و قرار ها را نمی شود گفت.
می خواهم احمقانه صاف و شفاف باشم..
و دوستی ها و دشمنی هایم را از دایره ی آدم ها خارج کنم
و به اعمالشان برسانم . بی آنکه به شخصیت آنها سرایت کند.
می خواهم هر لحظه مطمئن شوم که
حتی غباری از کارهایم برای خودم یا خودنمایی نباشد.
می خواهم حتی یک بار هم که شده محض رضای خدا باشم.
می خواهم در دوست داشتن هایم مطمئن و در کدورت ها دو دل باشم..
می خواهم «اذن» باشم و زود باور.
و پشت نگاه کسی را نبینم.

می خواهم فریب بخورم که

المومن غر کریم

مومن بزرگوارنه فریب می خورد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد