« یکی از ملوک را دیدم که شبی در عشرت ، روز کرده بود
و در پایان مستی همی گفت :
ما را به جهان خوش تر از این یک دم نیست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست...
درویشی به سرما برون خفته و گفت :
ای آنکه به اقبال تو در عالم نیست!
گیرم که غمت نیست ،
غم ما هم نیست ! »پ.ن : شاعر در یک فراز عرفانی می فرمایند :
آخه می گی چی کار کنم ؟
خواستم اولین کسی باشم که واست کامنت می زاره :d