۱. درست مثل ماهی در تور بودم.
حالا جناب صیاد زحمت کشیدند و تور را هم از آب در آورند
...
فکر کنم باقی اش را باید از زبان دیگران بشنوید..

از دل گذشته دیگر
دارم جان می کنم..

۲. حالا کم کم دو سالی می شود که با خودم خلوت کرده ام.
هیچ کس را هم به این خلوت بی انتها راه نبود
یعنی اصلا راهی نبود..
همین جا اعتراف می کنم
همه گول خوردید...همه .
من فقط یاد گرفتم که چطور روزگارم را فریب دهم.
اما همیشه از خودم احمق تر بودم و ...
خودم را نمی شد که گول بزنم.

صدای من را از خراب ترین حال دنیا می شنوید
« تو که طعنه به می میزنی...»

۳. باید بایستم تا روزگار، تا آخر ،همه ی تازیانه ها را بزند..
هیچ چاره ای نیست...