آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه...

Apres Toi

شهریارا ، به تو غم الفت دیرین دارد

محترم دار به جان ، صحبت یاران قدیم...



۱. « و تو از من می گریزی
به سمت شادمانی های عاریه »

۲.
حکایتی نیست و شکایتی..

بداهه نوازی!

با زنگ کاروان
بازی از نیمه گذشته بود..
مجنون محبت سانتر می کرد
لیلی به هوا می پرید
اما حیف که هربار
دروازه بان خروج موفق داشت
و توپ را در آغوش می گرفت!

اگر با او نبودش هیچ میلی
چه میکنه این لیلی
در ترکیب تیم ملی!

دیر آمدی ، ای عشق...




۱.
زیبایی ها ، هر چه زودتر دیده شوند ، سطحی ترند
و این چشم ها هستند که هر چه روشن تر شوند
زیبایی را بیشتر و بهتر می بینند.
و چشم شگرف ترین حادثه در زندگی بشر است.

این روزها حوادث بیشتر شبیه ها بچه ها هستند،
شادی و گریه شان را کسی باور نمی کند
و باید فقط به دلشان راه رفت...
زندگی شیرین است ، با همه ی تلخی هایش.
با تمام آرزوهایش..
و فقر ، نخست سراغ آرزوهای آدمی می آید.


۲.گاهی که گریه می پیچد به تمام سلول های بدنت
بی آنکه ترس داشته باشی از چشم های کنجکاوی که
مدام از کنارت رد می شوند ، حرف مرا بهتر می فهمی.
حرف آدمی که یکبار بیشتر زندگی نکرد .
و یک عطر را بیشتر دوست نداشت.
و یک بار بیشتر ..

من - خودم را می گویم- به سبزها حسودی ام شده است
که چقدر بی خیال می رویند. انگار نه انگار که
چند قدم آن طرف تر ..خشک میشوند و می میرند.

۳. برای سلامتی سرو ها دعا کنیم!
ما که کاجیم و باری نمی دهیم...

۴.اذ جاء ربه بقلب سلیم!

سوره ی صافات
آیه ی ۸۴

مرا عهدیست با جانان ...