کی رفته ای ز دل ...

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی...

ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را !



۱. ویران شود آن شهر که میخانه ندارد!

۲. حرف تازه ای که نیست...
آسمون دلش گرفته است!

۳. تا ما رفتیم آفتاب شد.
دوباره که داره بارون میاد!

نظرات 5 + ارسال نظر
سفرکرده سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com

هنوز زیباست...

محمد چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ق.ظ http://www.manbito.blogsky.com

سلام
زیبابود
بیشترتحت تاثیر عکس بودم تامتن
به من سربزن
اکه حالش بود
یاعلی

هومن چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ق.ظ http://aaftab.blogfa.com

حاجی عجب سیلقه ای ! :دی
منظورم در انتخاب موسیقی بودا ! :دی

فطرس چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ق.ظ

عجب آهنگی!
...رخنه نکن تو دینم..:))

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:35 ق.ظ

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه ی زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه ی عقل مرا آتش میخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد