ز دلم از شور عشقت آتش ها دارم...



پ.ن : « بر بستری که عطر نفس های تو را دارد
آسوده به خواب می روم
حتی وقتی شمشیرهای آخته
به من تاخته باشند! »

پ.ن : عشق سال های وبا !

پ.ن : از پنجره ی من یه دریاچه ی زیبا و یه نیروگاه اتمی
قابل مشاهده است!
غازها صدایی شبیه «زمستان است» دارند ..
اصلا همین ظهر گوسفندها را در قبرستان اینجا دیدم!
با چه اشتهایی بین قبرها سیر می کردن و علف ...
میگن این شیرهای برزخی خیلی هم کم چربیه!

پ.ن : چشم تو ، جدول لاینحل و ما
گرم حل کردن جدول شده ایم !‌

پ.ن :‌ من هم : « ممنونم از زمستان »
کاش شوالیه شهرام هم برای زمستان یه آهنگی می خوند!