من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت...

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو!
پیش من جز سخن شمع و شکر
هیچ مگو!

گفتم ای عشق!
من از چیز دگر می ترسم
گفت :
آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو!



۱. دیدمش...
اگر درست همانی باشد که همیشه بوده
و من تازه شناختمش!
اگر درست منطبق بر چشم های من
برای خستگی های قریب به یقینم
آمده باشد...

۲.  مرا فریب باش...آرام کن!

نظرات 8 + ارسال نظر
دور دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ق.ظ

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

رها دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ق.ظ http://freed.blogfa.com/

عشق است و آتش و خون

درد است و داغ دوری

کی می توان نگفتن

کی می توان صبوری ..

رها دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ق.ظ http://freed.blogfa.com/

نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مـویـه‌هـای غـریبانـه قـصـه پـردازم

به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم

[ بدون نام ] دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ب.ظ

۱ رو یه جوری گفتین آدم فکر می‌کنه اما زمان رو ...

MB دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:10 ب.ظ

نه اصلا و ابدا چنین برداشتی نمیشه ازش!
و
این رو به دلیل وظیفه نوشتم
و گرنه هر کی هر چی دلش می خواد فکر کنه!
به من چه!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 ق.ظ

آقای بازرگان آقای بازرگان
دندونتونو موش خورده؟؟ :دی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ


....
جز اتوبوس ولوو و سیر و سفر هیچ مگو...:دی

از ترمینال شیراز این پیام رو دریافت می کنید!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:50 ب.ظ

فکر نمی‌کنید گاهی لحن‌تون یه خرده تند می‌شه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد