قال هذا من فضل ربی
لیبلونی أشکر ام اکفر
و من شکر
فانما یشکر لنفسه...

پ.ن : باز هم خدا به من لطف کرد و من در برابرش کوتاهی کردم...



جناب صائب از آن دسته شاعرانی هستند که
در این جور مواقع ×خیلی به درد می خورند :

بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند!

× غرض آنکه دیشب با حسین به عنوان شب آخری
که در پاریس با هم بودیم رفتیم -رصدخانه ی مدون -که
به علت تاخیر در ارسال عکس ها نگارش ماوقع را به روزهای بعدی
موکول می کنیم !
حالا هم تهران هستیم.. (جز یک نفر به کسی نگفته بودم)
فردا هم دارم میروم عسلویه ..کاش حامد و حسین هم بودند و ...

پ.ن : بعد از مدتها به وبلاگ دوستان سر زدیم...البته این مهم چند روز پیش
انجام شد! ... به نظرم نوشته ها بهتر شده و دوستانه تر!
به قول مشهور ( با توجه به فضای غیرمنتظره ی گل و بلبل و سیاه چاله! )

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم :دی !

-----------------

* از تمامی دوستان که حقیر را در این سفر تنها گذاشته و باعث شدند
کل مدت پرواز را به هم وطنان بامزه مان نگاه کنم و لبخند بزنم
تشکر!
از هم وطنان محترم که همچنان لبخند را -با اظهار نظر های آنچنانی-
به لب های ما نگاه می دارند نیز تشکر!

نظرات 11 + ارسال نظر
vb چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ق.ظ

کوچولو چقدر میخوابی!..زنگ زدم بهت!..بیدار نمیشیکه!
:دی

Z.M چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ق.ظ

دقیقاً تاریخ دقیقو ،‌دقیق گفتما‌!‌
"فردا که بهار آید ،‌آزاد و رها هستیم" .. !

MB چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ب.ظ

yak خواب نوشینی بود... :دی

MB چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ب.ظ

به Z.M :

بله . این جمله خطاب به دوستان در ایران بود.
فکر کنم فعلا که بهار از پاریس رفته :دی

هومن چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ب.ظ

محمد عزیز سلام
چقدر خوشحالم که پیش پدر و مادر هستی
حتما دلشون خیلی براتون تنگ شده
از طرف من هم خدمتشون سلام برسون

ایشالا که که خیلی بهت خوش بگذره محمد جان
دفعه بعدی با هم ایشالا

خیلی چاکرم
عکس یادت نره

vb پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:24 ق.ظ

باور کن...مدت هاست که باور می کنم که این ها بهاری ندیده اند که از این جا رفته باشد....

داداش صدرا...شد خزان به پایت بهار باور من!!...:(

حسین پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:09 ب.ظ

قابل توجه جمعیت سینه چاکان وب لاگ استاد MB ! (از جمله خودم) : چند صباحی است که تصاویر مزبور ارسال شده و هر گونه تاخیر در پست جدید به میزان حال و حول استاد در ایران برمیگردد. وقتی میشه حضورا رفت دانشکده، وب لاگ به چه کار : دی!!!

هومن جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ب.ظ

محمد حرفای این حسین روت تاثیر نذاره ها ! وبلاگ رو به روز کن ببینم اونجا چیکار میکنی؟ :دی

برو بچ خوبن همشون؟
همشون؟
خدا رو شکر :دی

... شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ

ایول... :))

حسین شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:45 ب.ظ

هومن عزیزِ؛ گویا سوء برداشت شده از حرف من وگرنه بنده هم در این بلاد غربت منتظر پست جدید وب لاگم ولی همانطوری که گفتم استاد هم اکنون کامنت ها را حضوری دریافت می کنند!

هومن یکشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ق.ظ

حسین جان شوخی کردم وگرنه منظورت رو گرفتم
خیلی چاکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد