گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟
مردم از این هوس ولی
قدرت و اختیار کو؟!
پ.ن : حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا!
دست زدم به خون دل
بهر خدا نگار کو؟
شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد...خنجر آبدار کو؟!
¤¤¤¤¤¤
به اندازه زیبایی ِ ناتمام ِ تمام خنده های همیشه ات
این روزها خسته ام!
دلم از عالم و آدم گرفته است.
خسته ی تقدیرم...
همه چیز زحمت و طاقت می برد
دلم خوش بود که درک لبخندهای سحرگاه
فقط به رحمت و غلظت دلدادگی است،
نه باز زحمت و طاقت..
خسته ام!
پ.ن : دلم که می گیرد به خیلی چیزها فکر می کنم
به اینکه گاهی یه آدم روشنفکر چقدر میتونه
حال به هم زن باشه!
یه دوست دنیا زده و دچار خودباوری کاذب
چقدر میتونه از دلم دور باشه...
بدی اش آنست که این روزها آن ها که به دل نزدیک اند
دورند!
¤¤¤¤¤
الذین هم فی غمره الساهون..
و ت و چ ه م ی د ا ن ی د ل ت ن گ چ ی س ت
جمله ی آخر یه ی کم داره!...:دی
دل تنگ خویشتن را به تو میدهم، نگارا
بپذیر تحفهی من، که عظیم تنگ دستم
نه بابا هیچی کم نداره!
فکر کردی فقط خودت بلدی:دی
و تو چه میدانی دل تنگ چیست؟
زیبا بود محمد جان
الذین هم فی غمره ساهون
همانها که در غفلت فرورفته اند
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!
۱۶ ق
حاجی کـّشتیش که؟ :دی
محمد این آهنگ وبلاگت رو من کاملش رو می خوام. از کجا دانلودش کردی؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمائی وطنم؟
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
جان که از عالم علوی است یقین میدانم
رخت خود باز برانم که همان جا فگنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا در دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم
یا کدامین که سخن می نهد اندر دهنم؟
سلام هاتف جان
اول اینکه پست آخرت کلی بهم چسبید!
دوم اینکه اصل آهنگ
اسمش بی نشان هست
از سراج
آلبوم - نگاه آسمانی-
اینجا روی کامپیوترم ندارمش
اما اگه خواستی بشنوی
یکی از دوستان لطف کرد
سایت aftab.ir را پیشنهاد کرد
عضو بشم.
حس خوبی میده!
هوالله.
شبه ِ اوقاتی بود که ما نیز
"کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست"
می شویم، همراه با خستگی ِ مفرط...