« اگر در صحنه نیستی، هر کجا که می‏خواهی باش»
  اگر در آن‏جا که باید شاهد باشی و حاضر، نیستی!
هر کجا که می‌خواهی باش؛
« چه به شراب نشسته باشی، و چه به نماز ایستاده باشی»
هر دو یکی است!!!
برای استحمار کردن، همیشه تو را به زشتی‏ها دعوت نمی‏کنند
که نفرت زشتی‏ها تو را فراری بدهد و متوجه آن‏جایی کند که باید  متوجه شوی.
گاهی اوقات تو را دعوت می‏کنند به « زیبایی‏ها »، برای کشتن یک حق بزرگ،
حق یک جامعه، یک انسان،
گاه دعوتت می‏کنند که سرگرم یک حق دیگر باشی
و یک حق محق دیگر را می‏کشند. 

علی شریعتی *



* تنها دلم می خواهد در صحنه باشم
که هم به شراب نشسته
و هم به نماز ایستاده ام...

پ.ن : عشقی که به عطر یاس ماند...
پنهان چه کنم که آشکار است...

بعضی وقت ها از شادی دلت می خواهد پرواز کنی
مخصوصا وقتی
هیچ دلیلی ندارد...!
لااقل از آن دلیل ها که همه دارند...

نظرات 9 + ارسال نظر
صادق چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ب.ظ http://sometimes.blogsky.com

(در مورد قسمت اخر مطلبی که نوشتی:)
دل مانند ریشه ای است در بیابانی به درختی آویخته
که باد پیوسته آن را زیر و رو می کند.

(پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم)
-------------------------
عیدت مبارک باشه، محمد!

:)/->< چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:03 ب.ظ

جا داره من هم(ببخشید دیر شد) در این مکان عید رو به صادق et al !! تبریک بگم

چشمه نوش چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:54 ب.ظ

شما که ماشاالله همیشه در صحنه حاضرین :دی

مواظب باشین اونجا که هستین آشپزی وقتتون رو نگیره که از شکوفا شدن استعدادهاتون جلوگیری کنه:))

آشفته پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ق.ظ http://mehdi1360.persianblog.com

«گاهی اوقات تو را دعوت می‏کنند به « زیبایی‏ها »، برای کشتن یک حق بزرگ، حق یک جامعه، یک انسان،»
چند روز شدید دارم به مسله حق اجتماعی فکر می کنم.. و خوب مسلما حق مردم جامعه خودمون و خوب جامعه های دیگر هم یه مقیاسند.. ( الان میگی روشنفکر.. چی از حق می فهمه ؛) )
شاید یه زمانی جامعه ها آنقدر کوچک بودند که فاصله حکومت ها و رعیت به گونه ای بود که شاه و خلیفه مستبد به وجود میومد.. اما جامعه های الان به خاطر پراکندگی و گستردگی فواصل مبهم هست توشون و حق هم تو این فواصل گم می شه.. خیلی از مردم دنیا نمی دونن چه اتفاقهایی داره براشون میوفته.. شاید حاکمان امروز مردم رو خیلی بیشتر به بازی گرفتند ..
شاید این چنین بوده برابدر و شاید مردم امروز به گذران زندگیشون راضی هستند ( ولو آرامش مقطعی ) برادر

MB پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ق.ظ

به چشمه نوش‌:

جدا از این همیشه در صحنه بودن :دی
ولی واقعا حرف هایی که به وی بی زده شده بود
توی بلاگتون
اصلا جالب نبود.
به کامنت بقیه کار ندارم.
ببین من توی دانشکده ی خودم از این جور آدم ها
زیاد دیدم. زیاد هم به من مزخرف گفتن.
جدا گاهی وقتی بعضی وقت ها به آدم فحش نمی دن
به خودم میگم
احتمالا دارم یه اشتباهی میکنم!!!

از اونها که بگذریم.
کامنت شما ها خطاب به وی بی خوب نبود.
در حدی که من شوکه شدم!

MB پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:50 ق.ظ

به آشفته :

۱- شدیدا فکر نکن! :دی

۲- مردم ما و اینا توی یک مقیاسن؟
خوبی؟؟

۳- من کی گفتم حق رو نمی فهمی؟:دی(لابد سر
افطار بوده و اثر حلیم بوده :دی)
اما یادمه بهت می گفتم : روشنفکر

۴- ۰۱۰
اینکه گاهی مردم نمی فهمن چه بلایی سرشون میاد،
هست( فکر کنم زمان امام حسین (ع) هم بوده!)
نمی فهمیدن گاهی که کجا دارن میرن
.۲. اینکه حاکمان نمی فهمیدن
چه بلایی سر مردم هم میاد هم بوده
( مثلا ماجرای کوفه و حضرت علی(ع)!)

۵- اینکه حاکمان مردم رو به بازی گرفتن هست
اما گاهی
اینه که مردم حاکمان رو به بازی گرفتن
یکی نیست به مردم بگه :
آقا اگه جرات و عرضه ی وایسادن ندارین
چرا بی خود حاکم رو به بازی گرفتین.
(مثل ماجرای مسلم بن عقیل!)

۶- یه کم حرفات شبیه گنجی شده
من می گم یه چند روزی اعتصاب غذا کن
مشهور بشی‌:دی

۷- آی که هر چی می کشیم از دست این
گذران زندگی و آسایش ذلت باره
برادر!

حامد.ع پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:26 ب.ظ

اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم وانتم تتلون الکتاب افلا تعقلون؟

Smmُُُ پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ب.ظ

من حرف هایم را به گوش موج خواهم خواند
من نامه هایم را به دنبال باد خواهم بست ...

MB جمعه 5 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:45 ق.ظ

به حامد:

والله لا اکون اکبد لیسخونی بالبد!

به اس اس ام :

منم همین روزا می خوام یه کار مفیدی بکنم:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد