* یکی از خوبی هایی که امروز رو من عید
گرفتم این بود که  نماز رو همزمان با
تهران و البته با اختلاف فاز یک رکعت خوندیم.
هر چند دو تا امام جماعت داشتیم
که یکی مجبور شد هی ایده به خرج بده
و اوون یکی فقط کارش تکرار واضحات با صدای بلند بود :دی

- یکی از روزهای فراموش نشدنی من در پاریس...

* اینجا هر وقت معماهای زندگی کم می شود
یا به قول معروف :‌ کنجکاوی خونم می افتد!
مثل دیروز.

مثلا می روم چهار ساعت داخل شهر دوچرخه سواری
( دوچرخه پرانی!)
و بعد از اینکه نیم ساعت رکاب زدم و حسابی
گم شدم...معمای ما آماده اس!
سه ساعت و نیم طول میکشه
خودم رو پیدا کنم(معنای لطیف عرفانی) که به شب نخورم!

* یکی از دوستان ایمیل زده بود و طبق روال معمول
تهمت و بدگویی...البته حس می کنم
خودش هم میدونه که چقدر خلاف واقع نوشته
اما در هر صورت ؛
بعد از تصفیه ی دوستان!
من واقعا اینجا اصلا این چیزا برام مهم نیست...
تازه کمی هم خوبه..
بالاخره یکی به یاد آدم باشه خودش
کلی روحیه اس :دی

* این  رو هم در پاسخ vb نوشتم که
مربوط به نیمه های شب و در حال مطالعه ی درس
سایزمیک ، در کنار پنجره و زیر نور ماه!
هستش و کل شعر در اوون فضا سروده شده:دی

من از این عاشقی گیرم کناره
همش درد و بلا و زهر ماره

تمام روز و شب کارم شده این
بگویندم که هستی هیچ کاره

مرا چشمان تو بیچاره کردند
چه گویم چشم؟ ...بهتر : ماه واره!!!

ندانستم که اقیانوس(!) عشقت
پر از تمساح و مار و سوسماره

بگفتا مادرت روزی که هستی
عصای پیری بابا ، بهاره!

به دل گفتم که حتما مهربانی
نخواهی قلب من را پاره پاره

تو خود دانی که در خوبی و خیرات
نباشد حاجت هیچ استخاره!

پیاده بازگشتم من ز کویت!
اگر چه آمده بودم سواره!

که تف بر آسمان ظلمت ات باد
ستاره
آی ستاره
آی ستاره

 

نظرات 5 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:24 ب.ظ

خشنگ بید

هومن چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:27 ق.ظ http://aaftab.blogfa.com

حاجی شعرت شبیه یکی ار آهنگای غیر مجاز بود !
:دی

vb چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ق.ظ

نایس نایس .....

ولی به زودی جوابت رو میدم

می گه:‌

دست از سر شعر اگر که من بردارم

شاید سر راحت به زمین بگذارم

خوابم که نمی برد به این زودی ها

باید دو هزار و هشت گرگ بشمارم....!!!

به نتیجه نرسیدم به چه اسمی نظر بدم چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:37 ب.ظ

چه جالب!

ببخشین منم اگه ازین درسا بخونم شاعر می شم؟

:)/->< چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:36 ب.ظ

میدونی فلسفه وجود اون نخی که لای کتابا - برای علامت - میگذارن چیه ؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد