درد روح ، درد تن را سبک می کند...

پ.ن : فقط میخواستم به خودم ثابت کنم...که هرگز خودخواه نبوده ام!

نظرات 15 + ارسال نظر
... چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:03 ب.ظ

ثابت نشد که به خطا رفته اید؟ ...

javdaneh چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:29 ب.ظ http://teblog.tebyan.net/a_sangtarashan/default.aspx

ودرد هنوز دامنه دارد..........

م.د چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:56 ب.ظ

:(

MB چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:43 ب.ظ

به ... :

من چون شما ها رو نمی شناسم
چیز خاصی نمیتوانم بگویم.

اصول اولیه فرهنگی ایجاب میکنه
به آدمی که نمی شناسم توهین نکنم!
حتی اگه یه مزاحم تلفنی باشه و بد موقع
تماس گرفته باشه!!!

اما چیز جالب برام اینه...اینجا خلوت خصوصی من
و دوستانی است که اشتباها دوستیم با هم!
چرا باید از بیمارستان هم یکی را بفرستم هر چند
دقیقه یکبار اینجا را چک بکند تا فحش های احتمالی را
پاک بکند؟!!

این نوشته های من چه آسیبی به شما ها می زنه؟
چی از شما کم می کنه؟
چی میشه اگه من یه روز بیام اینجا و ببینم کامنتی رو
نباید پاک کنم!
آقا!
اگه از من بدتون میاد... به خدا قسم من هم استقبال میکنم
نیاید اینجا !
اگه می خواید ثابت کنید به من که خیلی نفرت دارید
به خدا خیلی وقته ثابت شده برام...مهم نیست.
زحمت ما می دارید!
هیچ چیز دیگر نه...به همان اندازه که شما به درستی از من
نفرت دارید هستند آدمهای با ارزش و با حقیقتی که
اشتباها در دوستی خود با من هیچ گاه کوتاهی نکرده اند.
تمام دشمنی بی وقفه و خالصانه ی شما را
به قیمت یک دقیقه دوستی اشتباهی آنها
خریداریم!

JaSa چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ب.ظ

ولی من دشمنی صادقانه را به دوستی اشتباهی ترجیح میدم، چون اگر یک دشمن سرسخت و صادق داشته باشم، می تونم بی هیچ دغدغه ای بهش کوشی ناگه بزنم، ولی هر وقت اومدم به دوستان اشتباهی کوشی ناگه بزنم آخر سر دلم نیومده!

هومن پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:40 ق.ظ

محمد رفته بودی بیمارستان؟؟؟
حالت بد شده؟؟
یه ایمیل بزن بهم زود..................پس چرا خبر نمیکنی؟؟؟

JaSa پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:09 ق.ظ

هومن:
(مشابه اون چیزهایی که برای علیرضا کریمی گفته بودم!)

محمد در اثر گرمازدگی رفته بیمارستان!
بعد دکتر که اومده معاینه اش کنه
ازش پرسیده: چی شده پسرم؟!
محمد بهش گفته:
این سوالت خیلی احمقانه است دکتر!!
بعد دکتر محمد رو از اتاق انداخته بیرون!
.
.
.

javdaneh پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:37 ق.ظ http://teblog.tebyan.net/a_sangtarashan/default.aspx

سلام

اولین بار که وبلاگتون را دیدم
یک جورایی در دلم نشست
شما حرف دل می زنید ومن هم...

وگرنه دیگه هیچ شناختی از شما ندارم
بیمارستان و ....
این چیزا رو نمی دونم

دختری که هیچ کس و جز تو نداره پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ب.ظ http://banooyemah.blogsky.com


سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...

Smm پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:49 ب.ظ

عجب عکسی، ناز شست گیرندش
به حتم او نیز حال خرابی داشته...(:دی)

JaSa جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:46 ق.ظ

یک بار هم که از دستم در رفت و زنگ زدم تا مثل یک انسان متمدن حال و احوالت را بپرسم خودت نگذاشتی!

باران جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ http://YadeBaran.PersianBlog.Com

سلام. گر ما ز سر بریده می ترسیدیم ... (این بلاگ اسکای رو چرا آی اس پی فیلتر کرده؟) ... یا علی

MB جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:23 ب.ظ

آهای خاسا !
گفتم من همون جاسای بی فرهنگ و تمدن رو دوست دارم
:دی

راستی...فکر کنم باید تشکر میکردم..آره؟
آخه دستپاچه شدم...باورم نمیشد عقلت برسه به
احوال پرسی :دی
به جهت ممنون

JaSa جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:43 ب.ظ

ارادتمند MB عزیز نیز هستیم.
اگر چه لیاقتش را نداشته باشد! D:

ُُSmm یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ق.ظ

آن خواجه را از نیمه شب بیماری پیدا شده ست
تا روز بر دیوار ما بی خویشتن سر می زده ست
چرخ و زمین گریان شده وز ناله اش نالان شده
دم های او سوزان شده ، گویی که در آتشکده ست
بیماری دارد عجب ، نی درد سر نی رنج و تب
چاره ندارد در زمین کز آسمانش آمده ست
گفتتم: خدا یا رحمتی ، کارام گیرد ساعتی
نی خون کس را ریختست ، نی مال کس را بستده ست
آمد جواب از آسمان کورا رها کن در همان
کاندر بلای عاشقان دارو و درمان بیهده ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد