اینجا کسی با خویش نیست
یک مست اینجا بیش نیست
اینجا طریق و کیش نیست
مستان سلامت می کنند...

پ.ن : نمی دانم چه می شود که هر وقت این عکس
را می بینم یاد این خطوط از شهید آوینی می افتم که :

«پرستو را با گرما عهدی است که با بهار تازه می شود!
وطن پرستو بهار است
و اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...»

پ.ن : از این اخلاق هم وطنانمان! که در مقابل
هر خارجی خاشع و فروتن و در برابر همدیگر
خشن و تند هستند متنفرم.

یارب چه گدا همت و بیگانه پرستیم...

نظرات 4 + ارسال نظر
هومن یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

محمد به خدا من اگه بفهمم کار کی بوده از وسط به ۴ قسمت مساوی تقسیمش میکنم....(طغرل)

JaSa دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ب.ظ

برای آن پسر در عکس:

شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد
و قد تفتش عین الحیوه فی الظلمات

نه پنج روزه عمرست عشق روی تو ما را
وجدت رائحه الود ان شممت رفاتی

وصفت کل ملیح کما یحب و یرضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی

(سعدی)

ُُSmm سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:05 ب.ظ

یاران چه غریبانه
رفتند از این خانه

شبنم پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ب.ظ

بشکسته سبوهامان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد