الهی و سیدی و مولای و ربی
صبرت علی عذابک
 فکیف اصبر علی فراقک
و
هبنی صبرت علی حر نارک
 فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک
 ام کیف اسکن فی النار و رجائی عفوک ...


پ.ن : این روزها دلم برایت تنگ شده است..
یاد خنده هایی که همیشه بوی وصال میداد.
برای عطر حول حالنای سال تحویلت...
حتی دیگر به رویا نمی بینمت.

زمین است که فاصله ها را محو میکند.
تو آسمانت بالاتر از سقف حسرت من بود...
افسوس...
انی مهاجر الی ربی...

نظرات 3 + ارسال نظر
JaSa پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.harmony.blogfa.com

با کارهایی که امروز کردم .. منظورت از "عذابک" من که نبودم؟!

هومن جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:16 ق.ظ

محمد جان سلام
بسیار دوست می داشتم که امروز در کنارتان می بودم...
به یاد کوه قبلی که با همه بچه ها رفتیم....

ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینه نالان من
سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

... جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:14 ب.ظ

با پست قبلی و کامنتها خیلی حال کردم ؛ هرچند به نظر منم برخی چیزا نامردیه!( با لحن شوخی بخونیدا ! ) البته دوستان شاد و خوش و سلامت باشن ؛ ما هم شادیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد