«مت و فی قلبی شائبة حتی! »
میمیرم!
در حالیکه هنوز در دلم شکی درباره ی -حتی- است!

که واقعا اسم بود یا حرف جر!
و اکنون رسیده ام به پای کوه بلندی که قله اش در دل ابرها
و در میان هزاران هزار فرشته ی خداوند گم گشته است
و گاهی حس می کنم که تنها همراز آسمان تنها است...

روزه ی تقدیر گرفته ام که آتش بگیرم و تشنه بمانم!
که در این خاک وجود حتی برای چند لحظه
چند قطره محبت تفحص کنم!


پ.ن: حالا دیگر خیلی دلم برای خاک شلمچه تنگ میشود...
و چه برای من افتخار آمیز تر از آنکه تمام هدف زندگی
و تمام محبت را درست در آغاز سال در آغوش بگیرم
و با هم عهد ببندیم که هر چر بر سرمان رود با هم باشیم
 که:
و اوفو بعهدالله اذ عاهدتم ...

نظرات 6 + ارسال نظر
هومن یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ب.ظ

محمد جان سلام
زیبا نوشته بودی و تاثیر گذار.

فردا سر سفره هفت سین به یاد من هم باش.
عید نوروز مبارک باد

باد صبا یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:28 ب.ظ http://baadesabaa.persianblog.com

و یادمان نرود که تمام آن مرگ برای زندگی بود... برای معنای عمیق زندگی... برای حرمت زندگی و حق زندگی... و برای خالق زندگی... باد صبا ظاهرا مدام به روز می شود.

جنگجوی بی سپر دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:18 ق.ظ http://WWW.SARBAZE-TANHA.BLOHFA.COM

سلام
خیلی خوب بود.

عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک
سالها تنهای تنها زیر خاک
موفق باشی.

[ بدون نام ] دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:19 ق.ظ http://WWW.SARBAZE-TANHA.BLOGFA.COM

ستاره دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 04:07 ب.ظ

دیدن گفتم....شما هم عاشق شدین.....تبریک.

جواد دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:53 ب.ظ http://fotros5.blogfa.com

پیمانی از پیمانه ی جام عشق با شهدا بسته ام و حالا هم با تو محمد جان که:
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد