و باز هم بازندگی ام در بازی با زندگی ام!
و باز هم
فریب بندگی ِ فریبندگی ات!
و باز هم...
أَشکوا إلیک غربتی ...
مثل تقویم همین معشوقه های تب دار
یا ساعت عاشق های فراموشکار
آرام...سرم را می گذارم روی یک انحنای نورانی
تا از دور اذان بگویند و من متهم شوم!
باور کن اینقدر نامه ی دریده نوشته ام
نه تا که رحم کنی بر این از همه بریده...
تا بدانی اگر رمقی هست
هنوز هم از تو ...
و باز هم ...

نظرات 4 + ارسال نظر
پرنده های قفسی یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:33 ق.ظ http://srm3ven.blogsky.com

عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت میبرد!
مطلبت خیلی جالب بود، خیلی خوشم اومد.
اگه وقت کردی پیش منم بیا، چرت و پرت زیاد می نویسم. ولی فکر کنم خوشت بیاد...
موفق باشی
قربانت

بانو یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:52 ق.ظ http://shekastnapazir2.blogsky.com

واقعا وبلاگ خوبی داری هم از نظر محتوی و هم زیبایی .بهت تبریک می گم

JaSa یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ق.ظ

نخبه الاسرار

[ بدون نام ] یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:31 ب.ظ

.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد