علی رغم تلاش شبانه روزی دوستان مشفق!
و همکاری صمیمانه ی بلاگ اسکای
نتوانستند ما مرحوم شویم!
پ.ن: به همین زوی یکسال گذشت...این به قول دوستان: حدیث نفس!
دکتر بزرگمهری می گفت: رنگ و روی بلاگت باز شد!...(هیچ کس) جان هم قبلا همین را گفته بود...دلیل ننوشتنم هم باری به هر صورت همین بود!
روز آخر ماه رمضان است..
برای من ماه رمضان عجیبی بود،
سفره ی بی تکلف و چای داغ مادربزرگ!
بیشتر ، مزه ی حجة الوداع میداد!
این سخن را تنها من و تو می فهمیم..
تمام این سختیها برای رضایت توست
و هر چه هست تمام، محبت توست...
و من کوچه کوچه این هفت شهر عاشقی را خواهم گشت..
فرصت محدود و مصاحبت کوتاه!
و دلها به محبتت امیدوار و به عهدت پایبند...
باید برویم، بادها منتظرند
همچون دلِ غنچه وقت تنگی داریم