و همه ی این محبت های بی پاسخ را تقدیم می دارم به پیشگاه راهزنان عواطف سرگردان! و این کاروان کلمات را به دقایقی آرام که همیشه مثل شقایق وحشی جوانمرگ میشوند... «من ترجیح میدهم در راهرو ی بیمارستان و در انتظار پزشکی حاذق بمیرم! »
MB
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 11:03 ب.ظ
درود بر شما....وبلاگ جالبی داری ....به کلبه ما هم سری بزن
و من در یک امبولانس پشت ترافیک مانده.
haj mohamad...onghadar mataleb sangin shode ke dige nemitoonam mesle ghabl nazar bezaram...
زیاد نفهمیدم........من ترجیح می دهم در حالتی بمیرم که در انتظار مرگ ننشسته باشم!!
مرگی که من انتظارش را می کشم...لیاقت می خواهد!