خانه ی چشم مرا از گریه ویران کرد و رفت...

خواندمت، پاسخم گفتی؛ از تو خواستم، عطایم کردی؛ به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛ به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛ به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛
...خدای من! این منم و پستی و فرومایگی‌ام و این تویی با بزرگی و کرامتت از من این می‌سزد و از تو آن ... ...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.
                                                                             «دکتر علی شریعتی»
نظرات 4 + ارسال نظر
فائزه چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:22 ب.ظ http://successfulgirl.blogsky.com

بسیار زیبا ست. موفق باشی.

کتکله چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:28 ب.ظ http://katakalle.com

پسر دمت گرم ! این شعر رو که خوندم بد جوری ریختم به هم!میا بی دف به گور من برادر!
که در بزم خدا غمگین نشاید
هم لینکیدمت و هم متنت رو برداشتم و ازش استفاده کردم

محمد بازارگان چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:00 ب.ظ

ممنونم.
انشاالله بنده هم وبلاگ دوستان را فعال خواهم کرد..
در ضمن این بیت از مولوی است..
و یکی دیگر از آنها که در وبلاگتان نوشتید از حافظ است..
البته من باید اینها را زیر نوشته ها ذکر کنم تا برداشت نشود که مربوط به خودم است اما گاهی فکر میکنم این ذکر اسم ها توهین به اطلاعات ادبی مخاطب است..

[ بدون نام ] چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:58 ب.ظ

این (تو) سبز یا نارنجی؟تصمیمت رو بگیر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد