گفتـم نگـرم روی تــو
گفتــا بــه قیــامـت!
گفتم روم از کــوی تــو
گفتــا بــه سلامت!
گفتم چه خوش از کار جهان؟
 گفت غم عشق
 گفتم چــه بــود حـاصل آن ؟
 گفت ندامت!
دامــن ز کفــم می کشی و می روی امــروز
دست مــن و دامـــان تـــو فــردای قیامت!

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
ساقیا! جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت:
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی!

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی!

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی..

 

این روزها پر از شادی ام!
پر از اطمینان!
سرشار از تمام کسانی که دوستشان داشته ام!
غرق در ذکر لطیفی که در وجودم غوطه می خورد!

این روزها صدای همین باران که به صورتت* می خورد
نوازشم می کند...
مثل همان باد های سر به زیر و مطمئن!
مثل همان غرّش سرکش ابرهای رام نشدنی...
وای خدای من !
چه کیفی دارد!
*شما نمی فهمید
!

 

پ.ن : می گفت:
اگر روزی رخصت دیدارش بیابی
به او چه خواهی گفت؟

کمی فکر کردم...
هیچ نخواهم گفت.
فقط می شنوم! 

پ.ن:  به یکی از این بر و بچه های گل هسته ای
می گفتم:

این ماجرای غنی سازی ایران همه رو (منجمله خودمون رو!)
به ترس انداخته...
آخه از قدیم گفتن:
تفنگ سر پر یه نفر رو می ترسونه...
اما تفنگ خالی ۲ نفر رو!

گلبن عشق می دمد ، ساقی گلعذار کو ؟
باد  بهار می وزد  ، باده ی خوش گوار کو ؟
هر گل نو ز گلرخی یاد همی دهد ولی
گوش سخن شنو کجا ؟ دیده ی اعتبار کو؟

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
              می گویمت دعا و ثنا می فرستمت

  السلام علیک حین تقوم...

پ.ن : به قول سعدی :‌
ما را وجود نیست...بیا تا دعا کنیم!

پ.ن : هنوز آن شمع می تابد
هنوزش اشک می ریزد...(نیما)

پ.ن : اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا...

پ.ن : به قول بیدل :
یارب مکن به بار دگر امتحان ما
برداشتیم پیش تو دست دعا بس است...

پ.ن :‌ فقط برای من جا نبود..فقط برای من ...

پ.ن : ۸۸ !

پ.ن : اینکه متن نوشته های اینجا
با متن کامنت های نویسنده اش فرق دارد
نکته ی روشنی است اما ذکرش هوشمندانه بود...
گاهی فکر میکنم که این متن اصلی
باطن خود آدمی است و دنیای درون است و این نظرات ،
دنیای بیرون.و تفاوت از همین جا نشات می گیرد.
...

مرا در حلقه ی مستان کشیدی...

پ.ن :به جامی پرده ها را بر دریدی...