یا محسوس العطا...چقدر این کلمات را دوست دارم...

 

پ .ن : یاد آغاز بخیر.
خنده ی شوخ تو و زخم دل از آن بیداد.
رقص مستانه ی طوبای تو و ناله ی باد
یاد پرواز بخیر....

دیده اگر با تو برابر شود
چشم من آیینه ی محشر شود

دم بزن ای غنچه ی باغ ازل
تا نفسم خاک معطر شود

دم به دم از نام تو دم می زنم
تا سخنم قند مکرر شود

منظره در منظره گل می کند
چشم تو گر آینه گستر شود

پاسخ لبخند دلم تابه کی
قهقه ی تیغه ی خنجر شود؟

خسته شدم خسته ز دیوارها
عشق مگر پنجره پرور شود
 
همت حیدر مدد عاشق است
روی زمین گو همه خیبر شود!

درقفسم آینه ای نصب کن
تا پروبالم دوبرابر شود!

(سید حسن حسینی)

 دنیا، زیاد زخم روی تنش گذاشته به یادگار...
به یادگار...

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف
 حتی تکون حرضا او تکون من الهالکین
قال انما اشکوا بثی
و حزنی الی الله و اعلم من الله ما لاتعلمون...

 

پ.ن : گریستن هلیا!
تنها و صمیمانه گریستن را بیاموز!